هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری
پرده پیش رخ ببندی، پس در ایوانم بری
خود نخواهی هیچ وقتم ور بخوانی ساعتی
خون چشم من بریزی، تا که بر خوانم بری
دست بیرون آوری از پرده، چون گویی سخن
تا بیندازی ز پای آنگه به دستانم بری
نام من بدنام گویی، تا میان مرد و زن
راز من پیدا کنی، وانگاه پنهانم بری
گر ندانم راه بام، از آفتاب روی خود
در فرستی پرتو و چون ذره در بانم بری
ره نمایی هر زمان با کیش و قربانم بده
چون من اندر ده شوم بیکیش و قربانم بری
ناخلف شد نام من، بس کز دکان بگریختم
این زمان سودی ندارد گر به دکانم بری
چون امانتها که دادی گم شد اندر دست من
مفلسی بر دست گیرم، تا به زندانم بری
گر به قاضی میبرند آنرا که مستی میکند
من خرابی میکنم، تا پیش سلطانم بری
چون به همراهی قبولم کردی، ار سر میرود
دستت از دامان ندارم، تا به پایانم بری
اوحدی را گر دهی دم، یا بری دل، حاکمی
من چنین نادان نیم، کینم دهی، آنم بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نظر میرسد حاوی احساسات عمیق و تاملات فلسفی دربارهی عشق، نام و هویت باشد. شاعر از یک مهمان یاد میکند که در دنیای غم و درد حضور دارد و چگونه این مهمان میتواند زندگی او را تحت تأثیر قرار دهد. او به دوری، تنهایی و تلاش برای درک خود اشاره دارد و نشان میدهد که در جستجوی عشق و پذیرش است. در نهایت، شاعر احساس عدم توانایی و ناامیدی خود را نسبت به شرایط زندگی و اجتماعیاش بیان میکند و از عدم فهم دیگران از وضعیت خود گلایه میکند. شاعر همچنین از نام بدنام و ناخشنودی که بر او تحمیل شده، سخن میگوید و نشان میدهد که زندگیاش با چالشها و ناکامیها همراه است.
هوش مصنوعی: هر روزی که به مهمانم میآید، پرده را به روی خود میبندم و سپس به ایوان میروم.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی به خواستهات برسی، حتی اگر برای مدتی از من دور شوی و من را فراموش کنی، باز هم در نهایت به من نیاز خواهی داشت و برمیگردی.
هوش مصنوعی: اگر دستی را از پس پرده بیرون آوری و گویی که سخن میگویی، آنگاه که صحبت را به پایان میرسانی، مرا به دستانت بسپار.
هوش مصنوعی: میگویی نام من بدنام است تا بتوانی راز من را بین مردان و زنان کشف کنی، و سپس مرا پنهان کنی.
هوش مصنوعی: اگر ندانم چگونه به بام بالا بروم، از تابش آفتاب روی تو، نور خود را میگیرم و چون ذرهای در نور تو تاب میزنم.
هوش مصنوعی: هر زمان که نیاز به راهنمایی داشته باشم، با ایمانی راسخ و قربانیام به درگاهت میسپارم. اما وقتی به درونم بروم، بیتوجهی و سرسپردگیام را کنار میگذارم.
هوش مصنوعی: نام من حالا بد شده و این به خاطر این است که از دکانم فرار کردم. حالا اگر به دکانم برگردی، دیگر فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی امانتهایی که به من سپردی، گم شد، من در موقعیت بیپولی قرار گرفتم. حالا از تو خواهش میکنم که کمکم کنی تا به زندان نروم.
هوش مصنوعی: اگر کسی را به خاطر مستی و کردارهای ناپسندش به دادگاه ببرند، من هم به همین شکل، نابسامانیهایی به وجود میآورم تا به حضور سلطان برسم و او را ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که با محبت و عشق من را پذیرفتی، حتی اگر دستت از من کوتاه شود، تا زمانی که به انتها برسم، هرگز نمیگذارم از تو جدا شوم.
هوش مصنوعی: اگر به اوحدی قدرت و مقام بدهی، یا او را از دل خود بیرون کنی، من که حاکمی نادان نیستم، نباید به او چیزی بدهم یا از دل خود بیرونش کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.