چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی
زهی، سعادت آن خفته کش تو هم خوابی
نقاب طرهٔ شبرنگ زیر چهره چه سود؟
که چون ستارهٔ روشن ز زیر میتابی
دلم ز پستهٔ تنگ تو چون براندیشد
به چهر زرد و دم اشکهای عنابی
بقای حسن چو گل چند روز میباشد
بکوش تا مگر این چند روز دریابی
کشیدهای چو کمان دشمن مرا در بر
مرا ز پیش میفگن چو تیر پرتابی
منت ز تافتن زلف منع میکردم
چنان شدی که کنون روی نیز میتابی
بیا، که مردمک چشم اوحدی بیتو
به اشک دیده فروشد چو مردم آبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عشق است. شاعر از زیبایی معشوق خود که مانند گوهر نایابی است، صحبت میکند و حسرت و شادی او را در خوابیدن در کنار او ابراز میکند. شاعر به زشتی بیدلی و غم و اندوه ناشی از دوری معشوقش اشاره میکند و از زوال زیبایی و گذرا بودن آن سخن میگوید. همچنین، او احساس تیرگی و تیرگی ناشی از عشق و دوری از معشوق را با تصاویری نظیر کمان و تیر بیان میکند. در نهایت، شاعر از اشکها و حسرتهایش به خاطر دوری محبوبش میگوید.
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی و خلوص انسانی اشاره دارد که مانند یک گوهر نادر و باارزش است. چنین انسانی به خاطر پاکی و فضیلتهایش، منبع سعادت و خوشبختی دیگران است. در واقع، وجود او باعث ایجاد آرامش و شادابی در زندگی اطرافیانش میشود.
هوش مصنوعی: داشتن پوشش زیبا و فریبنده زیر چهره چه فایدهای دارد؟ وقتی که مانند ستارهای درخشان از زیر خود نور میافشانی.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره زرد و اشکهای قرمزی که از دلم به خاطر تنگی تو میریزد فکر میکنم، احساسی عمیق از درد و ناراحتی در من شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: حسنت مانند گل، فقط چند روزی بیشتر دوام نمیآورد. تلاش کن تا در این مدت کوتاه، قدر این روزها را بدانی و از آنها بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: تو همچون کمان دشمن من را در آغوش گرفتهای، مرا رها نکن و همچنان در مسیر من حضور داشته باش، مثل تیر پرتابی که به هدف میرسد.
هوش مصنوعی: من از تو خواهش میکردم که موهایت را به هم نتابی، اما حالا آنقدر زیبا شدهای که چهرهات نیز نور میافشاند.
هوش مصنوعی: بیا، که بدون تو، مردمک چشم اوحدی پر از اشک میشود، مانند آب که در کنار مردمک جمع میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافات این گنه یابی
تَصُدُّ عَنّی فِی الجَوْرِ وَ النّوی لکِن
اِلَیْکَ قَلْبی یا غایَةَ المَنَی صابٍ
چو عندلیب چه فریادها که میدارم
[...]
اگر عنانِ عنایت به سوی ما تابی
مگر بود که مرا زنده باز دریابی
عجب اگر اجلم مهلتِ وصال دهد
مگر که دیر نیایی و زود بشتابی
بیا کز آتشِ فرقت چو ژاله میبارد
[...]
ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
که با لب تو حکایت کنم زهر بابی
خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید
شب فراق دریغا اگر بود خوابی
کنونک تشنه بمردیم و جان بحلق رسید
[...]
بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی
به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها
نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی
لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه
[...]
تو را که گفت کز احباب روی برتابی
بعمد بی گناهانرا بقتل بشتابی
بکوی دوست اگر تیغ بارد از اطراف
نه مردیست که روی از مصاف برتابی
میان قافله من چون جرس بناله و تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.