ای ز لعلت قیمت یاقوت پست
سنبلت را دستهٔ گل زیر دست
راست کرد ایزد شکار عقل را
از سر زلف کژت، پنجاه شست
سرو، با قدی که میبینی چنان
ساعتی پیش تو نتواند نشست
گر جمالت را بدیدی بت ز دور
سجده کردی پیش تو چون بت پرست
یک شبم پنهان پنهان آرزوست
کندر آیی از در من مست مست
درد و چشم از خواب و سر مستی فتور
در دو زلف از تاب و دلبندی شکست
یاد میدار این که: تا قد تو خاست
چند خارم در دل شوریده خست
بر سر من نیست یک روزت گذار
تا در اندازم به پایت هر چه هست
خاطر ما را به گفتاری بجوی
ای که از دامت گرفتاری نجست
نیست باز از چنگل سودای تو
چون کبوتر مرغ دل را باز رَست
چون کمر گردت بسی گشت اوحدی
لیکن از چشم تو طرفی برنبست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.