ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت
بدان رسید که دزدیده میکنم نظرت
درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم
که: آستانه پرستی کنم چو خاک درت
هزار بار گر از خدمتم برانی تو
دگر بیایم و خدمت کنم به جان و سرت
گر التفات به زر دیدمی ترا روزی
ز رنگ چهرهٔ خود در گرفتمی به زرت
تو بستهای کمری بر میان به کینهٔ من
مرا چه طرف ز مهر تو چشم بر کمرت؟
نداشت هیچ درخت این بر جوان، که تراست
ولی چه چاره؟ که دستی نمیرسد به برت
خبر ز درد دل من به هر کسی برسید
ولی چه سود؟ کزان کس نمیکند خبرت
گذر کنی تو به هر جانبی و نگذارد
غرور حسن که: باشد بر اوحدی گذرت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات و عواطف عمیقی را نسبت به محبوبش بیان میکند. او از نظارت همسایهها بر خانه محبوب شکایت دارد و میگوید که چارهای جز پرستش او ندارد. حتی اگر هزار بار هم از او رانده شود، باز هم با جان و دل به خدمتش میآید. شاعر به زیبایی محبوب اشاره میکند و حسرت میخورد که چرا نمیتواند به او نزدیک شود. او از درد دل خود سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که کسی نمیتواند به عشقش آگاه شود و صدای او را بشنود. در نهایت، بر غرور محبوب تأکید میکند که مانع دیدارش میشود.
هوش مصنوعی: از آنجا که همسایه نگران است و بر دور خانهات مراقبت میکند، او متوجه شده است که من به تو دل بستهام و عاشق نگاهت شدهام.
هوش مصنوعی: وقتی درون خانه راهی نیست، میدانم که باید پیش روی تو زانو بزنم و همچون خاک در مقابل درگاهت خداپرستی کنم.
هوش مصنوعی: اگر هزار بار هم مرا از خدمت به خود برانی، باز هم میآیم و با جان و دل در خدمت تو خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر روزی به ثروت تو توجه میکردم، میتوانستم زیبایی چهرهام را به خاطر زر و زیورهای تو پنهان کنم.
هوش مصنوعی: تو به خاطر کینهات کمری بستهای و من نمیدانم چطور باید به عشق تو نگاه کنم در حالی که تو به من بیتوجهی میکنی.
هوش مصنوعی: هیچ درختی به این زیبایی و ارزش، مانند تو در جوانی نیست، اما چه میتوان کرد؟ که دستی به تو نمیرسد و امکان نزدیک شدن به تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی از درد دل من باخبر شد، اما چه فایدهای دارد؟ چون هیچکدام از آنها به فکر تو نیستند.
هوش مصنوعی: اگر از هر طرف بگذری، غرور زیبایی نمیگذارد که تو را ببیند. بر اوحدی نیز گذرت نخواهد افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگانا جان منا بجان و سرت
که جان بشد ز برم تا جدا شدم ز برت
چو موی گشت تنم تا خبر شنیدن تو
چگونه باشم آندم که نشنوم خبرت
اگرچه خواب و خور من چو زهر گشت رواست
[...]
هزار جان گرامی فدای خاک درت
هزار یاد لبان دهان چون شکرت
ندانمت که کجا از کجا شریف تر است
موافق دلم آمد زپای تا به سرت
چه آفتابی کز هر طرف که برگذری
[...]
بود نامش از آن قانون فکرت
که شد قانون فکرت سال هجرت
چرا زحدت سم ریزد از گلو ببرت
به طشت یکصدوهفتاد پاره جگرت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.