ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو
عرعر خجل از قد چو سرو چمن تو
پای نفس اندر جگر نافه شکسته
بوی شکن طرهٔعنبر شکن تو
آنها که به مویی بفروشند بهشتی
مویی به جهانی بخرند از بدن تو
دل تنگ شود غنچه و لب خشک و جگر خون
از رشک شکر خندهٔ تنگ دهن تو
بر عقد گهر طعنه زند گاه تبسم
آن رستهٔ دندان جو در عدن تو
بر پیرهن ار نقش کنی صورت نرگس
بینا کندش بوی خوش پیرهن تو
شد کاسته چون موی تن اوحدی، ارچه
کاهیدن مویی نپسندد ز تن تو
در حلق دل سوختهٔ شیفته خاطر
زنجیر بلا گشته دو مشکین رسن تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر وصف زیبایی و جذابیت معشوق است. شاعر به زیبایی چهره و قد معشوق اشاره میکند و از گل و سمن به عنوان نمادهای زیبایی یاد میکند. او به تأثیرات زیبایی معشوق بر احساسات خود نیز اشاره دارد و بیان میکند که دل و جانش تحت تأثیر خنده و لبخند او دچار تغییر میشود. همچنین، شاعر به ارزش و خواستهای دیگران نسبت به معشوقش اشاره کرده و بیان میکند که برخی حاضرند برای یک تار موی او بهشتی را بفروشند. در نهایت، او از درد عشق و زیبایی معشوقش سخن میگوید که به قلبش زنجیر بلایی تحمیل کرده است.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا که مانند سمن تازه و درخشان هستی، قد تو باعث خجالت و شرم عرعر (درختی کوچک) و همچنین قد سروهای باغ میشود.
هوش مصنوعی: بوی خوش موهای معطر تو مانند عطر مشک به قلبم نفوذ کرده و واقعا زندگیام را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: کسانی که برای به دست آوردن چیزی کم ارزش، چیزهای باارزش را از دست میدهند، در واقع تنها بخشی از وجود خود را فدای چیزهایی میکنند که ارزش چندانی ندارند.
هوش مصنوعی: دل غمگین میشود مانند غنچهای که پژمرده شده، و لبها خشک و جگر پر از خون میشود از حسادت به خندهٔ شیرین تو که دهنی کوچک دارد.
هوش مصنوعی: گاهی لبخند آن دندانهای جو، به زیبایی گوهرهای درخشان تو ایراد میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر بر روی پیراهن نقشهای زیبایی بکشی، عطر خوش آن پیراهن میتواند چشمان بینای نرگس را مجذوب کند.
هوش مصنوعی: اوحدی، حتی اگر موی بدنش کم شود، نازکی و کاهش را نمیپسندد؛ در حالی که تو چنین تغییری را در خود نمیپذیری.
هوش مصنوعی: در دل دردمند و عاشق من، زنجیر مشکلات، چون دو مشک سیاه، به وجود آمده و مرا در خود محبوس کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن زن که پریر آمد در عقد نکاحت
بر مدحت او بود زبان در دهن تو
از بس که برو مهر تو می دیدم گفتم
کین زن ز برای تو برید کفن تو
امروزش دیدم خط بیزاری در دست
[...]
تا کی ز دهانش بود ایدل سخن تو
خاموش که حرفی نجهد از دهن تو
شیرین دهنا، چون همه وصل است ز خسرو
خود را بچه خرسند کند کوهکن تو
تا کفر سر زلف تو باقی بود ای بت
[...]
گردد چو بگفتار زبان در دهن تو
عیب تو بانگشت نماید سخن تو
نرم است گرت حرف، بود پنبه مرهم
ور سخت بود، شیشه عزت شکن تو
جان تو بیکجامه تن ساخته عمری
[...]
من بندهٔ آنم که ببوسد دهن تو
وز هر دهنی نشنود الا سخن تو
ترسم به جنون کار کشد اهل خرد را
در سلسلهٔ زلف شکن بر شکن تو
اندیشهٔ مردم همه از شور قیامت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.