تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمیکند به شکر دردمند تو
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمیروند به جور از کمند تو
کشتند در کنار چمن سروها بسی
لیکن نمیرسند به قد بلند تو
گر صد غبار بر دل من باشد از غمت
مشکل جدا شوم ز عنان سمند تو
ور دیگری ز تیغ جفای تو سر کشد
من سر نمیکشم، که شدم پای بند تو
کردم فدای تو دل و دین و توان و جان
تا خود کدام باشد ازینها پسند تو؟
از دردت اوحدی سخنی دارد، ای نگار
بشنو حکایتی که کند دردمند تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به محبوبش سخن می گوید. او از شیرینی کلام محبوب و تأثیر آن بر روح و دلش می گوید. او به وابستگی و علاقه عمیقش به معشوق اشاره میکند و بیان میکند که عاشقان واقعی هرگز از عشق دور نمیشوند. درد و رنج ناشی از عشق او را به یاد محبوبش میاندازد و حتی در شرایط سخت هم نمیتواند از او جدا شود. شاعر همه چیز خود را فدای محبوب کرده و از دردی که احساس میکند، داستانی برای محبوبش تعریف میکند. به طور کلی، شعر به ابراز عواطف و وابستگی عمیق عاشق به معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که سخن شیرین و دلنشین تو آشکار شد، دیگر کسی به شیرینی شکر تمایل نشان نمیدهد، چون درد و غم تو برایش مهمتر است.
هوش مصنوعی: عشق نیازی به زنجیر و قید ندارد، چرا که عاشقان به دلیل زیباییهای تو هرگز به زور از مسیر عشق خارج نمیشوند.
هوش مصنوعی: در کنار چمن، بسیاری از سروها را کشتند، ولی هیچکدام به قد و بلندی تو نمیرسند.
هوش مصنوعی: اگرچه دل من پر از غبار غم توست، اما باز هم نمیتوانم از محبت و ارتباط با تو دل بکَند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر بدرفتاری تو جانش را از دست بدهد، من از تو جدا نمیشوم، چون به تو وابسته شدهام.
هوش مصنوعی: من دل و ایمان و قدرت و جانم را فدای تو کردم، حالا بگو کدامیک از اینها مورد پسند توست؟
هوش مصنوعی: عزیزم، از درد تو سخن میگوید، پس گوش کن به داستانی که دلمردهات برایت تعریف میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
[...]
ای گردن بلند قدان در کمند تو
رعنائی آفریده قد بلند تو
بر صرصری سوار وز دل میبرد قرار
طرز گران خرامی رعنا سمند تو
خوش نرخ خندهٔ تو به بازار آرزو
[...]
با آنکه آزموده ترا دردمند تو
هر دم فریب میخورد از زهرخند تو
باشد هم از فریب محبت که افکند
خود را به دست و پای اسیران، کمند تو
از بس که میکشند ز هر سو کمند شوق
[...]
صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو
فریاد از تطاول مشکین کمند تو
شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان
بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو
مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم
[...]
جان کیست تا که سر بکشد از کمند تو
دل چیست تا بجان نشود پای بند تو
دیوانه هوای تو فرزانه جهان
آزاد بنده ای که بود در کمند تو
ای هشت خلد در خم زلفین تو نهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.