بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من!
با غم رویت از جهان میگذرم، دریغ من!
با تو نشست دشمنم روی به روی و من چنین
دور نشسته در شما مینگرم، دریغ من!
برد گمان که به شود خسته دلم به وصل تو
دیدم و روز وصل خود زارترم، دریغ من!
از در خود برانیم هر دم و من به حکم تو
میروم و نمیروی از نظرم، دریغ من!
دل به تو شاد وآنگهی چشم تو در کمین جان
من ز فریب چشم تو بیخبرم، دریغ من!
تن به رخ تو زنده بود، از تو برید و مرده شد
بر تن مرده بیرخت مویه گرم، دریغ من!
لعل لب تو خون من خورده چنین و آنگهی
من ز درخت قامتت بر نخورم، دریغ من!
رفت برون بسان آب از ره دیده خون دل
آتش دل برون نرفت از جگرم، دریغ من!
از ستمت خلاص دل نیست، که هر کجا روم
هجر تو میرود روان بر اثرم،دریغ من!
چشم ترا چنانکه من دیدم و فتنهای او
گر ز تو جان برد کسی، من نبرم، دریغ من!
نیست دریغ کاوحدی برد خطر ز دست تو
من که ز دست خویشتن در خطرم، دریغ من!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر با حسرت و اندوه از عشق ناکام خود میگوید. او بیان میکند که با داشتن عشق محبوب، همچنان در غم و ناآرامی به سر میبرد. با اینکه دشمن او نیز در کنار او نشسته، او تنها به نظاره محبوبش پرداخته و دچار درد و رنج عمیقتری میشود. شاعر به شکست در عشق، جدایی و عدم رسیدن به محبوب اشاره میکند و از عذاب درونیاش میگوید که حتی در دوری از محبوب، احساس رنج و عذابش همچنان ادامه دارد. او در نهایت بیان میکند که اگرچه دیگران ممکن است از عشق او بگریزند، اما خودش همچنان در چنگال عشق و جدایی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ای پسر، در خیابان تو، به دنبال سپر خود میگردم! با اندوه چهرهات از دنیا میگذرم، افسوس بر من!
هوش مصنوعی: دشمن من با تو روبهرو نشسته و من در دور دست از شما مینگرم، افسوس به حال من!
هوش مصنوعی: گمان کردم که وقتی به تو میرسم، دلم خسته نخواهد بود، اما وقتی به وصالت رسیدم، بیشتر از قبل افسرده و ناامید شدم، افسوس بر من!
هوش مصنوعی: هر لحظه از دل خود دلتنگیها را دور میکنم، اما به دستور تو پیش میروم و تو از مقابل چشمانم نمیروی. ای کاش این چنین نمیبود!
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو شاد است، اما چشمان تو در انتظار جان من نشستهاند. من از فریبنده بودن نگاه تو بیخبرم و این موضوع برایم تأسفبار است!
هوش مصنوعی: تن من تا زمانی زنده بود که به یاد تو بود، اما اکنون که از تو جدا شدهام، خود را مرده میبینم. بر این جسم بیجان و بیروح، غصههای من ادامه دارد و افسوس که من در چنین حالتی هستم!
هوش مصنوعی: لبهای زیبای تو مانند لعل، جان من را گرفته است و با وجود این من نمیتوانم از قامت تو بهرهای ببرم، افسوس!
هوش مصنوعی: خون دل مانند آب از چشمانم روان شد، اما آتش دل همچنان در عمق وجودم باقی مانده است؛ ای کاش از جگرم بیرون میرفت!
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم تو هیچگونه رهایی برای قلبم وجود ندارد؛ زیرا هر جا که بروم، یاد و غم تو همراه من است. ای کاش!
هوش مصنوعی: چشمت را به زیبایی و نازکنیایش همچون من دیدم و اگر کسی به خاطر او جانش را از دست بدهد، من هرگز این کار را نمیکنم و از این بابت غمگینم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از کسی که به خاطر تو در خطر است، احساس پشیمانی کنم، چون خودم در خطرم و این برای من دردناک است!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.