مشنو که: از کوی تو من هرگز به در دانم شدن
یا خود به جور از پیش تو جایی دگر دانم شدن
زان رخ چراغی پیش دار امشب، که بر من از غمت
شب نیک تاریکست با نور قمر دانم شدن
چون خواهم از زلفت کمر گویی که: داغی بس ترا
داغ غلامی بر جبین چون بیکمر دانم شدن
وقتی که من در پای تو چون گوی سرگردان شوم
دست از ملامت باز کش، کانجا به سر دانم شدن؟
من پیش شمشیر بلا صد پِی سپر گشتم ولی
آن تیر چشم مست را مشکل سپر دانم شدن
وقتی که میرانی مرا، پایم نمیپوید دمی
وانگه که میخوانی مرا مرغ بپر دانم شدن
گفتی: برو، چون اوحدی، برآستانم سربنه
آنجا گرم ره میدهی من خاک در دانم شدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر به طور غیرممکن بودن دوری از معشوق اشاره میکند و میگوید که هرگز نمیتواند از کوی او خارج شود. او به نور چهره معشوق اشاره میکند که در شب تاریک او را روشن میکند. همچنین، شاعر به درد و رنجی که از عشق میکشد میپردازد و میگوید که حتی در برابر سختیهایی که میبیند، همچنان عاشق و وفادار باقی میماند. او احساس میکند که هر بار که معشوق او را میرانده، دلش حس پرواز و شوق را دارد و در نهایت به تعلق و سرنوشت خود در برابر معشوق اعتراف میکند. در پایان، او به کنایه میگوید که اگر باید مانند اوحدی (شاعر بزرگ) در آستان معشوق باشد، این را به عنوان سرنوشت و خاکساری خود میپذیرد.
هوش مصنوعی: نشنو که من بتوانم از کوی تو خارج شوم، یا به خاطر ظلمی که به من میشود، به جای دیگری بروم.
هوش مصنوعی: امشب چراغی از چهرهات برایم داشته باش، زیرا از ناراحتیات شبم بسیار تاریک است و میدانم که با نور ماه روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی بخواهم از زلف تو کمر بزنم، تو میگویی که: باید تحمل کنی، چون غم عشق را بر پیشانی دارم و بدون کمر به عشق تو آشنا شدهام.
هوش مصنوعی: زمانی که در حضورت مانند یک توپ سرگردان و بیهدف شوم، لطفاً از سرزنش کردن پرهیز کن، چرا که در آنجا به معنای واقعی میدانم که حالتی خاص پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: من برای مقابله با مشکلات و سختیها، به صد چیز پناه بردم و تلاش کردم خودم را محافظت کنم، اما در برابر آن نگاه فریبنده و جادویی، هیچ چیزی نمیتواند از من محافظت کند.
هوش مصنوعی: وقتی که مرا رنج میدهی و دور میکنی، پایم به هیچ وجه تسلیم نمیشود. و وقتی که صدایم میکنی، احساس میکنم درونم پر از شوق و نشاط میشود.
هوش مصنوعی: گفتی برو، مانند اوحدی، جلوی در من حاضر شو. آیا آنجا گرم است و تو راهی به من میدهی؟ من از بودن در این موقعیت خستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.