به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
چو او باشد بغیر از او نظر کردن، توان؟ نتوان
ز سودای کنار او حذر میکردم از اول
کنون چون در میان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوان
سرم در دام و تن در قید و دل دربند مهر او
مسلمانان، درین حالت سفر کردن توان؟ نتوان
غریبی، مفلسی گر با کسی دلبستگی دارد
بدین تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوان
به جرم آنکه این دل میل خوبان میکند، وقتی
دل بیچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوان
ز قوس ابروان چشمش چو تیر از غمزه اندازد
بغیر از دیده تیرش را سپر کردن، توان؟ نتوان
به زاری پیکر عشق از رخ او نور میگیرد
چنان رخ را قیاسی با قمر کردن، توان؟ نتوان
مرا گوید: حدیث من مگو، دیگر چه میگویی؟
حدیث پادشاهان را دگر کردن، توان؟ نتوان
ازان لب اوحدی گر بوسهای بستد شبی پنهان
چه گویی؟ عالمی را زان خبر کردن، توان؟ نتوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یک شاعر عاشق است که در آن به شدت به عشق و وابستگی خود به معشوق اشاره میکند. شاعر میگوید که وقتی معشوق در کنار اوست، هیچ چیز دیگری نمیتواند او را راضی کند و در حقیقت ارتباط با او به قدری عمیق است که نمیتواند به چیز دیگری فکر کند.
او از درد و رنجی که عشق برایش به همراه دارد صحبت میکند و به غم و غصهای که در دلش به خاطر جدایی و دوری از معشوق وجود دارد اشاره میکند. شاعر همچنین به زیبایی معشوق و تاثیر آن بر دلش میپردازد و اعلام میکند که حتی در قدرت عشق نمیتواند از احساساتش فرار کند و در این شرایط تنها میتواند به زاری و فراق دل بسوزد.
در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که عشق و وابستگی اش به معشوق مانند یک راز بزرگ است که حتی اگر هم راز باشد، بیان آن ممکن نیست.
هوش مصنوعی: آیا میتوان از زیباییها و شیرینیهای وصال معشوق دل کند و به چیز دیگری فکر کرد؟ مسلماً نه، چون هیچچیز جز او نمیتواند جایگزین آن شوق و لذت باشد.
هوش مصنوعی: از همان ابتدا از فکر و خیال کنار او دوری میکردم، اما حالا که به میانی آمدهام، آیا میتوانم احتیاط کنم یا نه؟
هوش مصنوعی: سرم در مخمصه و بدنم در بند، و دلام در عشق او گرفتار است. آیا در چنین حالتی میتوان سفر کرد؟ به هیچ وجه.
هوش مصنوعی: اگر کسی به غریبی و فقر دچار باشد و با کسی وابسته و علاقمند شود، آیا میتوان او را فقط به خاطر این وابستگی از شهرش بیرون کرد یا نه؟
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل من به سوی محبوبان میرود، آیا میتوانم دل بیچارهام را از درد و رنجی که به جانش میافتد، نجات دهم؟ نمیتوانم.
هوش مصنوعی: چشم آن محبوبی که ابروانش قوس دارد، مانند تیری است که از غمزه پرتاب میشود. آیا غیر از چشم، میتوان چیزی را سپر کرد تا از این تیر جلوگیری کند؟ مطمئناً نه.
هوش مصنوعی: عشق به شدت از چهره معشوق نور میگیرد و نمیتوان چهره او را با نور قمر مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: او به من میگوید که داستان من را نقل نکن و سؤال میکند که چه چیز دیگری برای گفتن داری؟ آیا میتوان داستان پادشاهان را تغییر داد؟ نمیتوان.
هوش مصنوعی: اگر آن لب زیبای اوحدی شبی بیخبر از دیگران بوسهای بگیرد، چه باید گفت؟ آیا ممکن است که به تمام جهان از این موضوع بگویم یا نه؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان
به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان
چو آمد در دل و دیده خیالت آشنا بنشست
ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان
مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.