تو دامن از کف من دوش در کشیدی و گفتم
که: آستین تو بوسم، بر آستان تو افتم
دلم چو غنچه سحرگاه تنگ بود و به مهرت
ز دیده اشک ببارید و من چو گل بشکفتم
ز طیره بر نظرم نیز راه خواب ببستی
چو یک دو روز بدیدی که با خیال تو جفتم
هزار تلخ بگویی مرا و چون بر مردم
فغان کنم ز تو،منکر شوی که: هیچ نگفتم
ز رنگ گونهٔ زردم چو روز گشت هویدا
اگر چه راز دل خود ز چند گونه نهفتم
درین فراق چه شبها که مردمان محلت
ز نالهٔ من مسکین نخفتهاند و نخفتم!
چه قصها که گذشت از فراق روی تو بر من
عجب! که این همه بگذشت و عبرتی نگرفتم!
دل مرا به سر زلف تابدار مشوران
که چون ز پای در آیم دگر به دست نیفتم
ز اوحدی گل رخسار خود نهفته چه داری؟
بیا، که مهرهٔ دل را به خار هجر تو سفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از درد فراق و عشق سخن میگوید. او احساساتی عمیق و غمانگیز را توصیف میکند؛ از longing (عطش) و اشکهایی که به خاطر دوری معشوق میریزد، تا نالههای شبانهاش که موجب بیخوابی او و دیگران میشود. شاعر به تأمل در راز دل و مشکلات ناشی از این عشق پرداخته و به شدت تحت تأثیر خاطراتش از معشوق است. او همچنین به تغییرات ظاهری و درونی خود به خاطر این عشق اشاره میکند و در نهایت میطلبد که معشوقش به او توجه کند، زیرا این جدایی برای او بسیار دردناک است.
هوش مصنوعی: تو دامن خود را از دست من بیرون کشیدی و من گفتم: آستین تو را میبوسم و بر درگاه تو میافتم.
هوش مصنوعی: دل من در صبح زود مانند غنچهای بود که تنگی و ناراحتی احساس میکرد و از عشق تو اشک میریخت. سپس مانند گلی که شکفته میشود، شاداب و سرحال شدم.
هوش مصنوعی: چشمم بر تماشای تو بسته شده و حتی در خواب هم نمیتوانم تو را فراموش کنم، به خاطر اینکه چند روزی را در خیال تو سپری کردهام.
هوش مصنوعی: هرچه به من بد بگویی و وقتی که من از ظلم و ستمی که به من روا داشتهای، فریاد بزنم، تو انکار میکنی که هیچ چیزی نگفتم.
هوش مصنوعی: زمانی که رنگ چهرهام زرد شد و این امر به وضوح نمایان گردید، اگرچه تلاش کردم که اسرار قلبم را از روشها و احساسات مختلف پنهان کنم.
هوش مصنوعی: در این جدایی، چه شبهایی که مردم محل به خاطر نالهها و گریههای من بیخواب ماندهاند و من نیز نتوانستهام بخوابم!
هوش مصنوعی: در گذر زمان، چه دردها و داستانها که به خاطر دوری از چهره تو بر من گذشته است. عجیب است که با این همه تجربه و رنج، هنوز هم درس عبرتی نگرفتهام!
هوش مصنوعی: خواهش میکنم دل مرا به زیباییهای زلف خود مشغول نکن، زیرا وقتی که از این حال خارج شوم، دیگر نمیتوانم دوباره به آن حالت بازگردم.
هوش مصنوعی: از اوحدی میپرسید که چرا گل چهرهات را پنهان کردهای؟ بیا و ببین که مهره قلبم را بر روی خارهای جدایی تو گذاشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.