گنجور

 
اوحدی

من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم

که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم

صدم دشمن به شمشیر ملامت خون همی ریزد

کدامین را توانم زد؟ که نه تیرست و نه شستم

سر خود را فدا کردم گل یک وصل ناچیده

نمیدانم چه خارست این که من در پای خود جستم؟

غم و اندوه در عشقش فراوانم به دست آید

همین صبرست و تن داری، که کمتر می‌دهد دستم

خبر دارم: نیاید گفت از آیین وفاداری

اگر با یاد روی او خبر دارم که من هستم

به عهد دست سیمینش تو خاموشی مجوی از من

کزین دستم که می‌بینی به صد فریاد از آن دستم

بسان اوحدی روزی در آویزم به زلف او

گرش بوسیدم آسودم، ورم کشتند خود رستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم

که من دل را دگرباره به دام عشق بربستم

مرا فصل بهار نو به روی آورد کار نو

دلم بربود یار نو بشد کار من از دستم

اگر چه دل به نادانی به او دادم به آسانی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

من از تشریف مولانا چنان تنگ آمدم الحق

که در وی می گمان بردم که من ماهی در شستم

از آن دراعّۀ تنگم قبای صبر تنگ آمد

بلی چون تنگ روزیّم به رزق خویش پیوستم

چو شرط آمد که هر ظرفی بود از جنس مظروفش

[...]

مولانا

ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم

ز افسون‌هاش مجنونم ز افسان‌هاش سرمستم

بتان بس دیده‌ام جانا ولیکن نی چنین زیبا

تویی پیوندم و خویشم کنون در خویش درجستم

همه شب از پریشانی چنان بودم که می دانی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
همام تبریزی

من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم

عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم

مرا باید که در دستم بود زلف پری رویان

چه باشد گر دهد یا نه مریدی بوسه بر دستم

خیال مهر ورزیدن نبود اندر سرم لیکن

[...]

امیرخسرو دهلوی

ز عشقت خواستم از جان و یک دم با تو ننشستم

بریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم

تو در ابرو گره بستی و گفتی «خون تو ریزم »

من این فال مبارک را درون دل گره بستم

ندارم حد آن کز شب روان زلف تو لافم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه