گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم
ور کار ببند آمد، من جستم و من جستم
من حاکم این شهرم، هم نوشم و هم زهرم
گر خصم بود پنجه، من شستم و من شستم
ای هر سخنت کامی، در ده ز لبت جامی
کان توبه که دیدی تو، بشکستم و بشکستم
هر چند به حالم من، از دست که نالم من؟
زیرا که دل خود را، من خستم و من خستم
ای مطرب درویشان، کم کن سخن خویشان
گو نیست شوند ایشان، من هستم و من هستم
هر کس به گمان خود، گوید سخنان خود
من یافتم آن خود، وارستم و وارستم
ای اوحدی، ار باری، دادی خبر یاری
در یار که میگفتم، پیوستم و پیوستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و تناقضات انسانی اشاره دارد. شاعر از وضعیت خود و رابطهاش با دیگران صحبت میکند، به ویژه درباره دوگانگی درونی و تجربیات مختلف خود. او بیان میکند که در شرایط متفاوت، او هم میتواند در مقام حاکم و صاحب قدرت باشد و هم در مقام ضعف و شکست. همچنین، شاعر به اهمیت سخنان و آثارش اشاره دارد و میگوید که هر کس درک خود را از دنیا دارد. در نهایت، به یاری و دوست داشتن نیز اشاره کرده و میگوید که در پی یار و همراهی است. شعر به نوعی به جستجوی هویت و جایگاه در زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر محبوب بلندیها را ببیند، من در جایگاه پست و حقیر هستم و اگر کاری به راه بیفتد و مشغول شوم، من در پی آن میروم و خودم را درگیر میکنم.
هوش مصنوعی: من در این شهر قدرت دارم، هم لذتها را میچشم و هم مصیبتها را. اگر دشمنی باشد، من با او روبرو میشوم و خودم را از او دور نمیکنم.
هوش مصنوعی: ای صحبتهای تو شیرین و دلنواز است، و هر کلامی که از دهانت میریزد مانند جامی پر از خوشی و لذت است. اما من توبهای را که کرده بودم شکستم و دیگر نمیتوانم به آن برگردم.
هوش مصنوعی: هرچند که شرایط من نامساعد است و از چه کسی باید شکایت کنم؟ چون خودم باعث خستگی قلبم شدهام و حال خودم را خراب کردهام.
هوش مصنوعی: ای موسیقیدان درویش، سخن دوستان را کم کن. زیرا این افراد به خوبی متوجه نمیشوند و من تنها به خودم و وجودم فکر میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی بر اساس برداشت خود، چیزهایی را بیان میکند. من نیز توانستم خود را پیدا کنم و از محدودیتهایم آزاد شوم.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، اگر فرصتی پیدا کردی، خبری از یاریام به یار برسان که من به او میگویم که همواره به او نزدیک شدهام و به او وابستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم که: مگر جستم، وز دام بلا رستم
دل در پسری بستم، کز یاد لبش مستم
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی
با این همه علتها در شنقصه پیوستم
گفتا که نه تو مردی گفتم که بلی اما
[...]
از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم
روزیکه ترا بینم تا روز دگر مستم
ای آفت جان و دل دارم ز تو صد منت
کز دردسر مستی از یمن تو وارستم
در عشق سرافرازی بردار توان کردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.