من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام
گو: به دشنام ز من یاد کن از لب، که تمام
از کجا میرسد این نامه فرو بسته به مهر؟
کز نسیمش نفس مشک بر آید به مشام
نامهٔ دوست همی خوانم و در تشویشم
که جوابش چه نویسم من آشفته پیام؟
مینویسم سخن مهر و قلم میگوید:
عجب ار نامه نسوزد! که بسوزست کلام
بنوشتم غرض، اما ننمودم بکسی
قصهٔ خاص نشاید که نمایند به عام
دلبرا، میکنم از دور سلامت، گرچه
دشمنانم نگذارند که: آیم به سلام
به نصیحت گر خود گوش نکردم، زانست
دلم امروز چنین سوخته و کارم خام
پادشاهی، تو به درویش کجا دل بنهی؟
این قدر بس که نظر باز نگیری ز غلام
اوحدی، با تو گر ایام به کینست مترس
جهد آن کن که به مهری گذرانی ایام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به احساسات و افکار خود درباره نامهای که از دوستش دریافت کرده، میپردازد. او با تردید و تشویش درباره جواب دادن به نامه فکر میکند و درگیر دشواریهای عشق و ارتباطات انسانی است. او به این نکته اشاره میکند که حتی اگر از دور دلبرش را سلام کند، دشمنانش مانع دیدارشان میشوند. شاعر همچنین به تلخی و سوختن دلش اشاره میکند و به مشکلات و چالشهای زندگی که موجب ناامیدیاش شده، اشاره میکند. در نهایت به دوستی و همدلی توصیه میکند و بر اهمیت گذراندن روزها با محبت تاکید میکند.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که برایم نامه مینویسند و سلام میفرستند؟ یادم کن و به جای خوشآمد، به زشتگویی از من یاد کن. همهچیز به همین خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: این نامهای که به طرز خاصی مهر و موم شده است، از کجا آمده است؟ زیرا بوی خوشی از آن به مشام میرسد که نشاندهنده عطر مشک است و میتوان احساس کرد که بادی ملایم آن را به سمت ما آورده است.
هوش مصنوعی: من نامهٔ دوستم را میخوانم و در شگفتی هستم که به او چه جوابی بدهم، چون خودم در حالتی آشفته و سردرگم قرار دارم.
هوش مصنوعی: من به عشق و محبت مینویسم و قلمم بیانگر احساسم است. اگر نامهای بسوزد، تعجبی ندارد زیرا کلمات بهراستی آتشینی هستند.
هوش مصنوعی: من خواستم هدفم را بنویسم، اما داستان خاصی را برای کسی بازگو نکردم؛ زیرا نمیتوان چنین داستانی را برای عموم نقل کرد.
هوش مصنوعی: عزیزم، از دور به تو سلام میکنم، هرچند دشمنان اجازه نمیدهند که به نزدیکیات بیایم و با تو دیدار کنم.
هوش مصنوعی: اگر به نصیحت دیگران گوش نمیدادم، امروز دلم اینقدر دردناک و کارهایم بیثمر نمیشد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو چه کار به دل درویش داری؟ همین کافی است که حتی به غلام خود نیز بدون تامل نگاه نکنی.
هوش مصنوعی: اگر روزگار با تو دشوار و بر انگیخته است، نترس؛ تلاش کن تا ایام را با محبت و دوستی سپری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگبند و غلام
ازلی خط ور لوح که ملکی بدهید
به ابییوسف یعقوببنلیث همام
به لتام آمد زنبیل و لتی خورد پلنگ
[...]
به رکوع آر صراحی را در قبلهٔ جام
چون فرو ناله شود، باز درآور به قیام
از سجودش به تشهد بر و آنگه به سلام
زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام
هست زلف و دهن و قد تو ای سیم اندام
جیم و میم و الف و قامت من هست چو لام
من یکی ام ز جمال تو مرا دور مکن
که جمالت نبود بی من بیچاره تمام
زلف مشکین تو دامی است پر از حلقه و بند
[...]
شاه برهان نسب آنست امام بن امام
خسرو شرع ملک زاده حسام بن حسام
آن حسام بن حسامی که حسام نظرش
هرگز از خصم بالزام نشد باز نیام
به حسامی ز نیام آخته شد زنده به مرگ
[...]
مرحبا نو شدن و آمدن عید صیام
حبذا واسطهٔ عقد شهور و ایام
خرم و فرخ و میمون و مبارک بادا
بر خداوند من آن صدر کرم فخر کرام
مجد دین بوالحسن عمرانی آنکه به جود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.