گنجور

 
اوحدی

که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟

خبری زان صنم ماهرخ مشکین خال

هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست

در کف باد شمالست، خنک باد شمال!

نیست میلی به من آن را که ز میل رخ اوست

میل در میل ز خون دل من مالامال

دل آشفته بجای کس دیگر بستم

که نه اندیشهٔ قربست و نه امید زوال

شوق بوسیدن دستش اگرم پیش برد

به غلط پای بیرون می‌نهم از صف نعال

پیش ازین دیده به امید وصالی میخفت

باز چندیست که در خواب نرفتم ز خیال

بی‌رخ دوست نگوییم که: ماهی سالیست

کانچه بیدوست گذارند نه ماهست و نه سال

حالتی هست دلم را که نمی‌یارم گفت

به ازین کشف نشاید که کنم صورت حال

صبر فرمودی و فرمان تو مقدورم نیست

مطلب صبر جمیل از من مشتاق جمال

اوحدی، نالهٔ بی‌فایده سودی نکند

دوست چون گوش بر احوال تو کردست مثال

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال

جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال

چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست

چه بود روزی پیروزتر از روز وصال

بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال

باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال

گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو

شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال

بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو

[...]

قطران تبریزی

چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال

داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال

باز رفته بکنار و شده آواره غراب

یافته شیر نیستان و شده دور شگال

ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف

[...]

سوزنی سمرقندی

حاجب بوم یکی از سپید است بفال

. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال

خاصه را صید گرفتار میان چنگال

عامه مردم را داده از آن صید حلال

انوری

ای ترا کرده خداوند خدای متعال

داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال

حق آنرا که زبر دست جهانی کردت

که مرا بیهده بی‌جرمی در پای ممال

بکرم یک سخن بنده تامل فرمای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه