گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

هر چه گویم من، ای دبیر، امروز

نه به هوشم، ز من مگیر امروز

قلم نیستی به من در کش

که گرفتارم و اسیر امروز

سالها در کمین نشستم تا

در کمانم کشد چو تیر امروز

رو بشارت زنان، که گشت یکی

با غلام خود آن امیر امروز

پرده بر من مدر، که نتوان دوخت

نظر از یار بی‌نظیر امروز

میل یار قدیم دارد دل

تن ازین غصه، گو: بمیر امروز

اوحدی، جز حدیث دوست مگوی

که جزو نیست در ضمیر امروز

 
sunny dark_mode