روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
آن کس که جان به خون دلش پروریده بود
آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل
ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود
چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد
آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود
زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی
دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود
روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست
کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به روز وداع و غم ناشی از جدایی اشاره میکند. او توصیف میکند که در آن روز، اشکها به حدی زیاد بودند که به گریبانش رسیدند. دلش شکست و به یاد کسی که به او عشق ورزیده بود، ناله میزند. او به سستعهدی و بیرحمی طرف مقابلش اشاره میکند که او را به هیچ میانگارد. شاعر خود را مانند یک پرنده وحشی میبیند که از قفس آزاد شده و دردی که از جدایی احساس میکند، بسیار عمیق و آزاردهنده است. در پایان، او به سختی آن روز اشاره میکند و میگوید که در آن لحظه دیگر طمعی به زندگی ندارد.
هوش مصنوعی: در روز وداع، گریهای به راه افتاده بود که شدت آن از حد اشکها فراتر رفته و به زیر لباسها نیز رسیده بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای درد و نالهام را شنیده بود، نزدیک بود که از دور به خاطر غم من زاری کند.
هوش مصنوعی: آیا متوجه شدی که چگونه به خاطر درد دل من دست به کار شد؟ آن فردی که جانش را با غم دل من رشد داده بود.
هوش مصنوعی: آن شخص بی وفا و سرسخت که دل سنگی دارد، ما را به سهولت با خود معامله کرد و به هیچ چیز ارزش نداد، چون خود از ما بسیار ارزانتر بود.
هوش مصنوعی: هنگامی که دل از قفس تن آزاد میشود و مانند یک پرنده وحشی پرواز میکند، آن دل که زمانی در امنیت و آرامش وجود محبوب پناه گرفته بود، حالا به آزادی و رهایی دست یافته است.
هوش مصنوعی: بدن زخمخورده و رنجور، به خاطر دلتنگی و درد ناشی از جدایی از دو نرگس بیمار، دچار درد و رنج شده است.
هوش مصنوعی: در روز وداع، دل از دست رفت و جای نگرانی نیست، چون آن روز، اوحدی (شاعر) از دنیا و خواهشهایش جدا شده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آمد آن نگار که از ما بریده بود
و ز هجر او قرار ز دلها رمیده بود
بر صورتیکه دیده رضوان بباغ خلد
حوری نظیر آن بت زیبا ندیده بود
زنجیر عنبرین ز سر زلف ساخته
[...]
زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود
از سایه پر مگس آزرده شد رخت
بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود
رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید
[...]
دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود
صید کمند ما شده آیا چه دیده بود
در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت
سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود
بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش
[...]
آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود
خوناب این کباب بر آتش چکیده بود
در گلستان بیاد دهان تو غنچه را
امسال باغبان همه نشکفته چیده بود
همچون چراغ روز براه تو سوختیم
[...]
دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود
با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود
می آید از طپیدنش آواز پای او
در موج اضطراب دلم آرمیده بود
بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.