خسروم با لب شیرین به شکار آمده بود
از پی کشتن فرهاد به غار آمده بود
باده نوشیده شب و خفته سحرگاه به خواب
روز برخاسته از خواب و خمار آمده بود
زلف بگشود،بر آشفته،کله کج کرده
تیغ در دست،کمر بسته،سوار آمده بود
بوسهای خواستمش، کرد کنار ارچه چنان
پای تا سر ز در بوس و کنار آمده بود
بیرقیبان ز در وصل درآمد، یعنی
گل نو خاسته، بیزحمت خار آمده بود
شاد بنشست و بپرسید و شمردم بر وی
غصه هایی که ز هجرش به شمار آمده بود
عارض نازک او را ز لطافت گفتی
گل خودروست، که آن لحظه به بار آمده بود
کار خود، گر چه بپوشیده به شوخی از من
باز دانست دلم کو به چه کار آمده بود؟
پرسش زاری من هیچ نفرمود، ولی
هم به پرسیدن این عاشق زار آمده بود
خلق گویند: برفت اوحدی از دست، آری
او همان دم بشد از دست، که یار آمده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: خسرو با ظاهری شیرین و خوشحال به شکار آمده و هدفش کشتن فرهاد است. او پس از نوشیدن شراب و خوابیدن صبح زود بیدار شده و با شوق به شکار میرود. زلفش را گشوده و با تیغ بر کمر سوار شده است. در حینی که از او بوسهای خواسته، خود را در کنار او احساس میکند. او بدون رقیب و بیزحمت وارد عشق شده و شاداب است. شاعر غمهای ناشی از دوری از او را برمیشمارد و زیبایی او را به گل تازهای تشبیه میکند. باوجود اینکه خسرو ظاهراً از احساساتش پنهان میکند، اما او میداند که دل شاعر بر سر چه است. در پایان اشاره میکند که خلاقیت و زیبایی عشق و جدایی اوحدی، به عنوان یک عاشق را از دست نمیرود.
هوش مصنوعی: خسرو با لبانی شیرین و دلربا به شکار آمده بود و به دنبال کشتن فرهاد به غار رفته بود.
هوش مصنوعی: شامگاه شراب نوشیده و صبح زود خوابش برده بود. وقتی از خواب بیدار شد، حالتی سرخوش و گیج داشت.
هوش مصنوعی: زلف را باز کرده و با ظاهری به هم ریخته و حالتی مغرور همراه با تیغ در دست و کمر بسته، به صورت سوار بر اسب وارد شده بود.
هوش مصنوعی: خواستم او را ببوسم، اما او به کنار رفت و از سر تا پا به خاطر بوسه و نزدیکی آمده بود.
هوش مصنوعی: بدون حضور رقیبان و با سهولت به وصال رسیده است، به این معنا که گل تازهای که شکفته، بدون زحمت و دردسر، تنها از خارها بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: او خوشحال نشسته بود و از من پرسید، من هم غمهایی که به خاطر دوریاش برایم شماره کرده بودم را برایش تعریف کردم.
هوش مصنوعی: نرمی و ظرافت چهرهاش را به حدی میدانستی که گویی یک گل وحشی است، که در همان لحظه به شکوفه نشسته است.
هوش مصنوعی: دل من میدانست که چه کاری باید انجام بدهد، حتی اگر من در ظاهر به شوخی به آن پرداخته بودم.
هوش مصنوعی: عاشق در دل خود بسیار دلشکسته و سوالاتی دارد، ولی معشوق هیچ پاسخ یا توجهی به زاریهای او نمیدهد. هرچند که خود عاشق به خاطر عشق و احساس عمیقش همچنان به پرسش و جستجو میپردازد.
هوش مصنوعی: مردم میگویند: اوحدی از بین رفت، اما حقیقت این است که او در همان لحظه که محبوبش آمد، از دست رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل خوش بوی که پار از بر یار آمده بود
آمد امسال برآن شیوه که پار آمده بود
همچو هدهد بسبا رفته دگر باز آمد
گل که بلقیس سلیمان بهار آمده بود
شطح حلاج در اطراف چمن بلبل گفت
[...]
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
سوسنستان که هم آهنگ صبا می رقصید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.