خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند
همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند
گر چه در پای دلم خار جفا بود، دگر
گل به دست آمد و در پای دلم خار نماند
آن گروهی که به آزار دلم کوشیدند
چون برفتند دگر هیچ دلازار نماند
دشمن از غصهٔ من علت بیماری داشت
دوستان مژده، که آن ناخوش بیمار نماند
چشم من بر سر خاک درش از شوق امشب
سیل خونین صفتی ریخت، که دیوار نماند
ناله میکردم و گفت: اوحدی، این روزی دو
قصه بسیار نگوییم، که بسیار نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دیار کرم افسوس که دیار نماند
نرهد دل ز غم امبار چو غمخوار نماند
صرصر حادثه بر گلشن افضال گذشت
سرو آزاده شکست و گل بیخار نماند
سخن اهل هنر جمله دریغست برانک
[...]
با وجود نگه مست تو هشیار نماند
پس از این ساقی خود باش که دیار نماند
در خور دولت بیدار نگردد هرگز
آن که شب تا سحر از عشق تو بیدار نماند
زینهار از تو که هنگام شهادت ما را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.