عشق را پا و سر پدید نشد
زین بیابان خبر پدید نشد
جز دل دردمند مسکینان
ناوکت را سپر پدید نشد
همه چیز از تو بود و در همه چیز
جز تو چیزی دگر پدید نشد
خبری شد عیان من از فکر
وز عنایت خبر پدید نشد
هر که پیش تو جان نکرد ایثار
از وجودش اثر پدید نشد
تا تو منظور بیدلان نشدی
هیچ صاحب نظر پدید نشد
اوحدی، چارهای بکن خود را
کز تو بیچارهتر پدید نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عمق عشق و ارتباط آن با وجود انسانها میپردازد. شاعر به این نکته اشاره دارد که عشق حقیقی تنها از دلهای دردمند نهفته در این دنیا نشأت میگیرد و بدون توجه به معشوق، هر چیزی بیمعناست. او میگوید که در هیچ چیز جز معشوق، حقیقتی وجود ندارد و هرگونه شناخت و درک، تنها از طریق عشق امکانپذیر است. همچنین، شاعر به اهمیت ایثار در عشق اشاره دارد و میفرماید که بدون این ایثار، زندگی بینتیجه خواهد بود. در نهایت، او از خود میخواهد که تدبیری بیندیشد، چرا که در مقام عشق، هیچکس بیچارهتر از او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق نه از سر میآید و نه از پا، در این بیابان خبری از آن نیست.
هوش مصنوعی: فقط دل بیچاره ی دردمندان است که میتواند از تو دفاع کند و به نوعی تو را محافظت کند.
هوش مصنوعی: تمام چیزها از تو نشأت گرفت و در هیچ چیزی غیر از تو چیزی دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خبر واضحی از اندیشه و تفکر من به دست نیامد و از لطف و مرحمت هم هیچ اطلاع جدیدی پیدا نشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در نزد تو جان خود را فدای تو نکرد، هیچ نشانی از وجودش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مقصود عاشقان نبودی، هیچکس به عنوان یک صاحب نظر و عاقل ظاهر نشد.
هوش مصنوعی: اوحدی، فکری بکن که از تو کسی به بدبختی نیفتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.