حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا
یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا
در سینه بشکنم نفس خویش را به غم
گر بیغمت ز سینه بر آید نفس مرا
فریاد من ز درد دل و درد دل ز تست
دردم ببین وهم تو به فریاد رس مرا
گیرم نمیدهی به چومن طوطیی شکر
از پیش قند خویش مران چون مگس مرا
زین سان که هست میل دل من به جانبت
لیلی تو میل جانب من کن، که بس مرا
گفتم که: باز پس روم از پیش این بلا
بگرفت سیل عشق تو از پیش و پس مرا
ای اوحدی، هوای رخ او مکن دلیر
بنگر که: چون گداخته کرد این هوس مرا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت به معشوق خود وابسته است و عشق او را تمام زندگی و احساساتش میداند. او بیان میکند که هیچ چیز جز عشق و هوای معشوق برای او اهمیت ندارد و حتی در دوری از او، دچار عذاب و درد میشود. شاعر از معشوق میخواهد که به او توجه کند و عشقش را بر او نثار کند، چرا که او در آتش عشق میسوزد. در نهایت، شاعر به خاطر عشق معشوق، از تمام مصائب و بلایا گفتگو میکند و از او استمداد میطلبد. در واقع، او در تلاش است تا به معشوق بفهماند که عشقش چقدر بر زندگیاش تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: هرگز نمیشود که غیر از تو آرزویی در دل داشته باشم یا کسی جز تو در فکر من باشد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر غم تو نتوانم نفس بکشم، بهتر است که در سینهام این نفس را بشکنم. چرا که اگر غم تو نباشد، نفس من به سادگی از سینهام خارج خواهد شد.
هوش مصنوعی: کلام من به خاطر رنجی است که دارم و این رنج از تو نشأت میگیرد. درد من را ببین و ای کاش تو هم به فریاد من پاسخ دهی و کمکم کنی.
هوش مصنوعی: اگر به من طوطیای شیرینزبانی نمیدهی، لااقل بهدلیل شیرینی خودت، مرا مثل مگس ندفع کن و دور نکن.
هوش مصنوعی: من از عشق لیلی به سمت تو جذب شدهام، حالا تو هم به سوی من بیایید، زیرا من به شدت نیازمند توام.
هوش مصنوعی: گفتم که از این درد و مشکل دور شوم، اما عشق تو مانند سیلابی پیش و پس مرا فرا گرفته است و نمیتوانم از آن فرار کنم.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، به چهره او فکر نکن و با شجاعت نگاه کن: چگونه این خواسته، دل مرا ذوب کرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بوده ورد مدحت تو همنفس مرا
در تنگنای حادثه فریادرس مرا
با یادِ دوستان ندهد هیچ کس مرا
بی یادِ دوستان نرود یک نفس مرا
مشتاقِ دوستانم تا می رود نفس
هرگز ز سر برون نرود این هوس مرا
لبّیکِ دوست می زنم و مست می دوم
[...]
چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا
ای دل، تو دست گیر و به فریاد رس مرا
سیر آمدم ز عیش، که بیدوست میکنم
بی او چه باشد؟ ازین عیش بس مرا
از روزگار غایت مطلوب من کسیست
[...]
از جمله دردها غم آن دوست بس مرا
بر باد بر دهد چه کنم این هوس مرا
بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا
من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر
این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا
روزی که میرم از غم محمل نشین خود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.