ز ما بودی، جدا بودن روا نیست
یکی گفتی، دویی کردن سزا نیست
وجود خود ز ما خالی مپندار
که نقش از نقشبند خود جدا نیست
سرایی ساختی اندر دماغت
که غیر ار خواجه چیزی در سرا نیست
بنه تن بر هلاک، از خویش بینی
که درد خویش بینی را دوا نیست
چو خودرایان به خود جستی تو، مارا
غلط کردی که: بی ما رهنما نیست
کسی کو از هوای خویش بگذشت
مبر نامش، که مرغ این هوا نیست
اگر زان بینشان جویی نشانی
به جایی بایدت رفتن که جا نیست
درین بستان ز بهر سایهٔ سرو
طلب کن سدرهای، کش منتها نیست
مبین، ای اوحدی، غیر از خدا هیچ
که چون واقف شوی غیر از خدا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به یگانگی وجود و رابطه انسان با معبود اشاره دارد. شاعر به این نکته میپردازد که جدا بودن از حقیقت وجود، نادرست است و نباید خود را از او جدا تصور کرد. او بر اهمیت رهایی از خودرایی و خودخواهی تأکید میکند و میگوید که هر کس بخواهد به حقیقت برسد باید از درگیریهای دنیوی و خواستههای شخصی بگذرد. در نهایت، شاعر بر این باور است که غیر از خداوند هیچ چیز واقعی نیست و باید به عمق این حقیقت پی برد.
هوش مصنوعی: از ما بودهای، جدایی جایز نیست. یکی گفت که دو تا شدن درست نیست.
هوش مصنوعی: وجود خود را از ما جدا ندان، زیرا نقش هیچگاه از طراح خود جدا نیست.
هوش مصنوعی: در ذهن خود خانهای ساختهای که در آن چیزی جز خواجه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خود را در معرض آسیب قرار نده، زیرا وقتی دردی را حس کنی، برای درمان آن راهی نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: وقتی خود را در جایگاه خودخواهی میبینی، ما را به اشتباه انداختی که بدون وجود ما هیچ راهنمایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که از خواستهها و تمایلات خود گذشت، نباید نامش را به زبان آورد؛ چرا که او دیگر در این دنیای مادی و دلبستگیهای آن نمیگنجد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نشانهای از آن بینشانه هستی، باید به جایی بروی که در آنجا چیزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این باغ برای سایه درخت سروی، درخت سدر را طلب کن، چرا که چیزی بهتر و والاتر از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: توجه کن، ای اوحدی، که فقط خدا وجود دارد و وقتی که به حقیقت پی ببری، متوجه میشوی که هیچ کس و هیچ چیز دیگر حقیقت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان دجله و جیهون جهانیست
ولیکن شاه را چون بوستانیست
جمالالملک شمسالدین جهانیست
که از هر نعمتی او را نشانیست
جهانی گفتم او راوین غلط بود
که هر مویی ز شخص او جهانیست
کفش و زجود بحری وین چه بحریست
[...]
بخوبی هیچکس چون یار ما نیست
ولیکن در دلش بوی وفا نیست
چه سود ار تنک شکر شد دهانش
که یک شکر ازان روزی ما نیست
نخواهم بست دل در وصلت ایماه
[...]
خطی مجهول دیدم در مدینه
بدانستم که آن خط آشنا نیست
بر آن خط اولین سطری نبشته
که جوزا نزد خورشید سما نیست
به جان پادشا سوگند خوردم
[...]
ستم در مذهب دولت روا نیست
که دولت با ستمگار آشنا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.