گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

افسوس که عمر رفت و هشیاری نیست

دردا که امید خویشتن داری نیست

گفتم که چو بیدار شوم روز شود

هیهات که روز گشت و بیداری نیست

 
sunny dark_mode