اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۱۸۷
گفتند جماعتی زبس نادانی
با ماه که رخسارهٔ او را مانی
در حال مَه از شرم فرو رفت خجل
یعنی که مرا نباشد آن پیشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته میشود که عدهای از نادانی خود به گمان اینکه چهره زیبای ماه را دارند، به خود میبالند. اما در واقع ماه از شرم و خجالت کمرو شده و به این نتیجه میرسد که نمیتواند با زیبایی آنها مقایسه شود. این بیان کنایهای است از خودپسندی و عدم درک درست از واقعیت.
هوش مصنوعی: گروهی از روی نادانی گفتند که ماه به خاطر چهرهی زیبا و روشنش مانی دارد.
هوش مصنوعی: در دل شب و در زیر نور مهتاب، شرم و حیا سبب شده است که من به عقب بروم و نتوانم به جلو بیایم، چون در دل من نمیجایند و باعث خجالت من میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه بروی قبله خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم بدلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است بجان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.