اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۱۵۱
ای دل تو بدین مفلسی و رسوایی
انصاف بده که عشق را کی شایی
عشق آتش تیز است و تو را آبی نَه
خاکت بر سر که باد می پیمایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دل خود میگوید که با این وضعیت فقری و رسوایی که دارد، انصاف بده که آیا شایسته عشق است یا نه. او عشق را به آتش تند تشبیه میکند و به دلش میگوید که توانایی تحمل این آتش را ندارد و به نوعی از سرنوشت خود ناامید است. در نهایت، او بر این نکته تأکید میکند که او به خاطر شرایطش در آستانه خراب شدن است.
هوش مصنوعی: ای دل، انصاف بده که آیا عشق را بر این حال ناتوانی و رسوایی خود چطور میتوانی تحمل کنی؟
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش شوق و شدت دارد، و تو باید مراقب باشی که با خیال خام و ناپختگی خود، خود را به خطر نیندازی. این عشق نیاز به توجه و مراقبت دارد تا دچار آسیب نشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو چشم حسن را بینایی
یغماست مرا قبله گر از یغمائی
خندان گل سرخی و بت گویائی
زینست که از بتان تو بی همتائی
پاکی و منزهی و بی همتایی
کس را نرسد ملک بدین زیبایی
خلقان همه خفتهاند و درها بسته
یا رب تو در لطف بما بگشایی
ای دوست تر، از دو دیده و بینایی
ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی
آن روز که آمدی مرا دربایی
گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی
در چشم منی روی بمن ننمائی
واندر دلمی هیچ بمن نگرائی
ای جان و دل و دیده و ای بینائی
چون از دل و دیده در کنارم نائی
گر می دو هزار رطل بر پیمایی
تا می نخوری نباشدت شیدایی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.