گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجه عبدالله انصاری

در باغ جمال تو دری بگشادند

تا خلق ز تو در طمعی افتادند

بس جان عزیزان که بغارت دادند

واندر سر کوی تو قدم ننهادند

خیام

چون قاعدۀ وجودِ ما بنهادند

در مشورتم پیام نفرستادند

چون کارِ مرا قرار بی من دادند

دانم که مرادِ من در او ننهادند

انوری

یاران به جهان چشم چو گل بگشادند

هر یک دو سه روز رنگ و بویی دادند

چون راست که بر بهار دل بنهادند

ازبار یگان یگان فرو افتادند

میبدی

از باغ وصال تو دری بگشادند

تا خلق بتو در طمعی افتادند

بس جان عزیزان که بغارت دادند

و اندر سر کوی تو قدم ننهادند

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مولانا

آنها که به کوی عارفان افتادند

با نفخهٔ صور چابک و دلشادند

قومی به فدای نفس تن در دادند

قومی ز خود و جهان و جان آزادند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه