اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
»
شمارهٔ ۱۸
عقل ارچه همه علومها میداند
در دانشِ تو رسد فرو میماند
ای دوست تویی که هستی خود دانی
آن کیست تو را چنان که هستی داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر بیان میکند که هرچند عقل و دانش میتوانند بسیاری از علوم را فرا بگیرند، اما در شناخت خود انسان ناتوانند. او به دوستش میگوید که تو تنها کسی هستی که میدانی واقعاً چه کسی هستی و چه ویژگیهایی داری. در نتیجه، شناخت واقعی انسان به خود او بستگی دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه عقل از همه علوم آگاه است، اما در برابر علم تو احساس ناتوانی و کمبود میکند.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو خود میدانی که کیستی و چه هستی، چرا که خودت بهتر از هر کس دیگری به حقیقت وجودت آگاهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صوفی به سماع دست از آن افشاند
تا آتش دل به حیلتی بنشاند
عاقل داند که دایه گهوارهٔ طفل
از بهر سکون طفل میجنباند
گر یار مرا نخواند و با خود ننشاند
وز درویشی مرا چنین خوار بماند
معذورست او که خالق هر دو جهان
درویشان را بخانهٔ خویش نخواند
صالح تن من ز عشق دامن بفشاند
تا مرگ قضای خویشتن بر تو براند
دل تخته درد و ناامیدی برخواند
شادی و غمم تو بودی و هر دو نماند
گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند
فراش تو بود او همیگرد نشاند
هر چند بسی گهر پراکند و فشاند
آخر گهرش نماند و بیکار بماند
آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند
دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
وان صبر که خادمت بدان آسودی
آن نیز بقای عمر تو باد نماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.