گنجور

 
عرفی

گرد محنت به طوف منزل ماست

زهر غم تشنه ی لب ماست

برق آتش فروز جوهز کل

دود اندیشه های باطل ماست

در مبندید بر رخ رضوان

که ز عهد الست سائل ماست

هر چه روید ز کشتزار ملال

ریشه ی آن دویده در گل ماست

تا قیامت غبار ناکامی

پرده باف دریچه ی دل ماست

عرفی از موج غم ترا چه غم است

موج خیز ملال ساحل ماست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

از پس من غمست و پیش غم است

ز بر من نمست و زیر نم است

این دل بسته خسته درد است

وین تن خسته بسته الم است

عجبا هر چه بیش می نالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه