گنجور

 
عرفی

در نو بهار باده ننوشد کسی چرا

می در پیاله زهد فروشد کسی چرا

مرغان چنین به شوق و بهاران چنین به ذوق

همراه بلبلان نخروشد کسی چرا

سر رشته ی معامله در دست قسمت است

با دشمنان به مهر بجوشد کسی چرا

صد دشمنم به خون به حل و تشنه دوست هم

این بی خمار باده ننوشد کسی چرا

چون دمبدم عنایت توفیق ممکن است

در تنگنای نزع نکوشد کسی چرا

هم دوستی است عرفی و هم رفع دشمنی

عیب غنیم دوست بپوشد کسی چرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟

با رحمت خدای نجوشد کسی چرا؟

تا ابر نوبهار پریشان نگشته است

چون رعد هر نفس نخروشد کسی چرا؟

در موسم بهار، می لاله رنگ را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه