تا روی دل فروز تو بستان آتش است
دل نغمه سنج گلستان آتش است
یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ
از شعله ی جمال تو در جان آتش است
گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست
آتش پرست واله و حیران آتش است
افسرده را نصیب نباشد دل کباب
آن یابد این نواله که مهمان آتش است
ای طائر بهشت ز باغ دلم حذر
کاین لاله زار داغ گلستان آتش است
خون شهید عشق جهان را فرو گرفت
کشتی مساز نوح که طوفان آتش است
مستم به محفلی که در او آتش جحیم
ته جرعه ای ز ساغر مستان آتش است
افتاد دامن دل عرفی به دست عشق
یعنی که دست شعله به دامان آتش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و آتش درونی است که از جمال محبوب سرچشمه میگیرد. شاعر به زیبایی و شدت احساسات خود اشاره میکند و عشق را به آتش تشبیه میکند که داغ و شدت آن در دل او حس میشود. در اینجا عشق به عنوان عاملی معرفی میشود که انسان را مست و حیران میکند و کسی که دچار این عشق شده، نمیتواند از آن رهایی یابد. همچنین شاعر به نقش شهادت و درد در عشق اشاره میکند و میگوید که عشق واقعی با شدت و آتش خود، جان انسان را درگیر میکند. در نهایت، عشق به عنوان نیرویی قدرتمند که دل را اسیر میکند، به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و شادابی چهره تو وجود دارد، دل من پر از شور و شوق است و این دلنوازی، مانند آواز خوش گلستان، آتشینی را در دل ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو چنان آتشی هستی که هزاران داغ و درد از زیباییات در دلها به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر ما به خاطر زیبایی تو سرگشته و حیران هستیم، دور از انتظار نیست، زیرا عاشق آتش هستیم و تحت تاثیر آن به وجد آمده و در حیرتیم.
هوش مصنوعی: کسی که غمگین و افسرده است، نمیتواند از لذتها و شادیها بهرهمند شود. تنها کسی که در آتش عشق و احساس گرم است، میتواند چنین لذتی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: ای پرنده بهشت، از باغ دل من دوری کن، زیرا این گلزار پر از لالههای آتشین است و در حقیقت، آتش و درد و غم را در خود دارد.
هوش مصنوعی: خون شهید عشق، همه جا را در بر گرفته است. برای نجات از این وضع خفقانآور، مانند کشتی نوح عمل نکن، زیرا اینجا طوفان آتش و شورش است.
هوش مصنوعی: من در محیطی غرق شدم که در آن آتش جهنم شعلهور است، اما یک جرعه از نوشیدنی مستکننده میتواند این آتش را خاموش کند.
هوش مصنوعی: دل عرفی به عشق افتاد و به این معناست که اگر شما به عشق تن بدهید، مانند آن است که دستتان به آتش برسد و از خطر و شدت شعله آگاهی نداشته باشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از لعل آتشین تو دل کان آتش است
زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است
بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار
کان روی تو نه روی گلستان آتش است
سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد
[...]
از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
وین موجهای خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید
کاین آه در تراوش باران آتش است
اشگی که میرسد ز درونم به چشم تر
[...]
اشکم ز سوز سینه چو عمان آتش است
دریای شعله مایه باران آتش است
هر دم به جانبی ز دلم شعله سر زند
یاران در این خرابه مگر کان آتش است
شب هر نفس که بی تو کشیدم چنان نمود
[...]
داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
شور محبتم نمک خوان آتش است
هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق
ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل
[...]
خوی بر رخت که رشک گلستان آتش است
هر قطره شبنم گل بستان آتش است
جز دود بال و پر به مشامش نمیرسد
پروانه مدّتی است که مهمان آتش است
تکرار درس شعله کند تا سحر چو شمع
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.