ای نه فلک ز خوشهٔ صنع تو دانهای
وز قصر کبریای تو عرش آشیانهای
در تنگنای کوچهٔ شهر جلال تو
وسعت گه زمانه کمین کارخانهای
پروازگاه طایر صنعت کجا بود
جایی که دارد از دو جهان آشیانهای
نه توسن سپهر سراسیمه در رهت
تا حکمتت گرفته به کف تازیانهای
ذات تو قادرست به ایجاد هر محال
الا به آفریدن چون خود یگانهای
عفوت ثواب دشمن و حلمت گناه دوست
هر گام چیده عاطفت آب و دانهای
عرفی تمام معصیت اما به دست او
هست از عنایت تو عنان بهانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عرش و خلقت اشاره میکند و عظمت و قدرت خداوند را توصیف میکند. او میگوید که خداوند بهگونهای عمل میکند که در عین حال که قادر به ایجاد کارهای محال است، خلقی چون خود ندارد. همچنین، بر این نکته تأکید دارد که عفو و حلم خداوند نسبت به انسانها، به خودی خود دلیلی است برای نعمتهای او. در نهایت، شاعر از نعمتهای الهی و محبت پروردگار صحبت میکند که حتی در سختیها نیز بر بندگانش رحمت میفرستد.
هوش مصنوعی: تو مانند دانهای هستی که از خوشهٔ هنرت میرویید و مانند عرش آسمان در قصر باعظمت تو جا دارد.
هوش مصنوعی: در محدودیتهای کوچههای شهر، عظمت تو باعث میشود که زمان و مکان به تنگی بیفتند.
هوش مصنوعی: کجا میتوان مکان پرواز پرنده خلاقیت را پیدا کرد، جایی که از هر دو دنیا محلی برای سکونت دارد؟
هوش مصنوعی: خودت را مظهر حکمت و دانایی قرار دادهای، در حالی که زندگی با تمامی چالشها و شتابهایش، تحت کنترل توست.
هوش مصنوعی: خود تو توانایی انجام هر کاری را داری، مگر اینکه بخواهی چیزی مانند خودت خلق کنی، که غیرممکن است.
هوش مصنوعی: با عفو و گذشت از دشمنان و صبوری در برابر خطاهای دوستان، هر قدمی که با محبت برداری مانند آبی و دانهای است که به رشد و پرورش میانجامد.
هوش مصنوعی: تمام گناهان و خطاها در اختیار اوست، اما به لطف و محبت تو، دلیلی برای چنین رفتاری وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انصاف دادهام که به خوبی یگانهای
واندر جهان به حیله و افسون فسانهای
پاکیزهتر ز غنچه گل بر بنفشهای
پوشیدهتر ز دانه در در خزانهای
شاخی است دلبری که تو آن را شکوفهای
[...]
ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
مقصود حسن توست و دگرها بهانهای
نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست
مقصود او چه بود ز نقشی و خانهای
ای صد هزار شمع نشسته بدین امید
[...]
هرروز کآفتاب برآرد زبانهای
بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانهای
نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت
باری ز چاوشان بخورم تازیانهای
از دوستی تو به سر کوی تو نماند
[...]
در کعبه گر ز دوست نبودی نشانهای
حاجی چه التفات نمودی به خانهای؟
مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟
تا در میان دام نبینند دانهای
بویی ز وصل اگر به مشامش نمیرسید
[...]
مرغ دلم به زلف تو تا ساخت خانهای
یکباره کرد از من مسکین کرانهای
مرغ از برای دانه فتد در کمند شوق
زلفش کمند دل شد و آن خال دانهای
دل بستد از دو دستم و در پای غم فکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.