گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرغ دلم به زلف تو تا ساخت خانه‌ای

یکباره کرد از من مسکین کرانه‌ای

مرغ از برای دانه فتد در کمند شوق

زلفش کمند دل شد و آن خال دانه‌ای

دل بستد از دو دستم و در پای غم فکند

می‌خواست گوییا بت بدخو بهانه‌ای

ای دوستان فراق بت گلعذار من

کردم ز خون دل به رخ جان نشانه‌ای

گه سنگ بوسدش کف پا گاه شانه زلف

مسکین منم که کمترم از سنگ و شانه‌ای

وصف جمال و قامت او نیست حدّ ما

هست او میان مجمع خوبان یگانه‌ای

نرگس‌صفت دو چشم تو مخمور خوش بود

در پا فتاد عیش چو تیر نشانه‌ای

از آتشی که از رخ خوب تو در دلست

هردم زنند غایت شوقت زبانه‌ای

عشقی که با رخ تو مرا هست در جهان

باشد حدیث خسرو و شیرین فسانه‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

انصاف داده‌ام که به خوبی یگانه‌ای

واندر جهان به حیله و افسون فسانه‌ای

پاکیزه‌تر ز غنچه گل بر بنفشه‌ای

پوشیده‌تر ز دانه در در خزانه‌ای

شاخی است دلبری که تو آن را شکوفه‌ای

[...]

مولانا

ای از جمال حسن تو عالم نشانه‌ای

مقصود حسن توست و دگرها بهانه‌ای

نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست

مقصود او چه بود ز نقشی و خانه‌ای

ای صد هزار شمع نشسته بدین امید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

هرروز کآفتاب برآرد زبانه‌ای

بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانه‌ای

نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت

باری ز چاوشان بخورم تازیانه‌ای

از دوستی تو به سر کوی تو نماند

[...]

اوحدی

در کعبه گر ز دوست نبودی نشانه‌ای

حاجی چه التفات نمودی به خانه‌ای؟

مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟

تا در میان دام نبینند دانه‌ای

بویی ز وصل اگر به مشامش نمی‌رسید

[...]

جامی

شب‌ها من و خیال تو و کنج خانه‌ای

با خود ز گفت‌و‌گوی تو هردم فسانه‌ای

کردند عاشقان بحلت خونشان بریز

هردم چه حاجت است که جویی بهانه‌ای

سوزد زبان خامه گه شرح اشتیاق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه