هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم
تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم
الوداع ای دوستان و دشمنان رفتم که باز
دشمنی با شادمانی، دوستی با غم کنم
ترک غارتگر به یک نوبت نشاید، چند گاه
تشنگی را چاره از نظارهٔ زمزم کنم
گر فلاتون را دهم الزام، نادانم، ولی
کوس دانایی زنم گر خویش را ملزم کنم
در تماشا باز مانم، گر من از اطوار خویش
هر کرا بیگانه یابم، آشنایی کم کنم
عرفی از گوش تامل پنبهٔ خست برآر
تا به هیچت بینیاز از همت حاتم کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بیانگر احساسات و روابط انسانی است. شاعر میگوید که اگر با کسی دشمن شود، به خاطر عیبهای خود، او را محرم میکند تا با کینهجویی کمتری نسبت به او رفتار کند. سپس از دوستان و دشمنان وداع میکند و اعلام میکند که دوستی با ناراحتی و دشمنی با شادی همراه است. شاعر تاکید میکند که باید از شرایط بد خود دوری کند و به دنبال خوشی باشد. او همچنین به این موضوع میپردازد که اگر به شرایطی برسد که احساس کند دانایی بیشتری دارد، باید خود را ملزم به یادگیری کند. نهایتاً، شاعر خواهان این است که از حجابهای بیمورد دور شود و از دیگران بینیاز شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با او دشمن میشوم، عیبهای خودم را به او نمیگویم تا از ترس اینکه مبادا به من طعنه بزند، کینه و دشمنیام را کمتر کنم.
هوش مصنوعی: وداع میگویم به دوستان و دشمنان؛ اکنون میروم تا با شادی، دشمنی کنم و با غم، دوستی برقرار نمایم.
هوش مصنوعی: تجاوز و غارت یک بار کافی نیست، باید چندی از زیباییهای زمزم لذت ببرم تا عطشم را برطرف کنم.
هوش مصنوعی: اگر به ارسطو (فلسفی بزرگ) الزامی بدهم، نادان هستم، اما اگر خودم را ملزم به دانایی کنم، صدای آگاهی را به گوش میرسانم.
هوش مصنوعی: اگر من در تماشا بمانم و با رفتار خود باعث شوم که دیگران از من دور شوند، باید از آشنایان کمتری استفاده کنم.
هوش مصنوعی: برای اینکه به هیچ چیز نیاز نداشته باشی و طمع و خواستهات کم شود، باید از گوشهگیری و بیحالی خارج شوی و تلاش کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی
گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای
وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع
[...]
تا به کی پیوسته وصف طرّة پر خم کنم
خواهم این سودا دگر از خاطر خود کم کنم
نغمة ساز طرب با من نمیسازد دگر
گوش را خواهم که وقف حلقة ماتم کنم
مینهم از دور بینی پنبهای در گوش داغ
[...]
بعد ازین از صحبت این دیو مردم رم کنم
غول چندی در بیابان پرورم آدمکنم
در مزاج بدرگان جز فحش کم دارد اثر
زخم سگ را بی لعاب سگ چسان مرهمکنم
عالمی رنج توقعهای بیجا میکشد
[...]
ختم این نامه بنام سرور عالم کنم
تاختام چامه را مشکین دم از خاتم کنم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.