بعد ازین از صحبت این دیو مردم رم کنم
غول چندی در بیابان پرورم آدمکنم
در مزاج بدرگان جز فحش کم دارد اثر
زخم سگ را بی لعاب سگ چسان مرهمکنم
عالمی رنج توقعهای بیجا میکشد
کوس شهرت انتظاران بشکنم یا نمکنم
چون خبیث افتاد طبع از طعن خبثاش ننگ نیست
خوک را حلواکشم در پیش تا ملزمکنم
با فساد جوهر ذاتی چه پردازد صلاح
آدمیت کو اگر از خرس مویی کم کنم
هرزهکاریها درین دل مردگان از حد گذشت
بعد ازین آن به که گر کاری کنم ماتم کنم
هیچم اما در طلسم قدرت نیرنگ دهر
چون عدمکاریکه نتوانکرد اگر خواهمکنم
صنعتی دارد خیال من که در یک دم زدن
عالمی را ذره سازم ذره را عالمکنم
حکم تقدیر دگر در پردهٔ کلک منست
هر لئیمی راکه خواهمبیکرم حاتمکنم
ننگ همتگر نباشد پوچ بافیهای وهم
بر سماروغی نویسم جاه و چتر جمکنم
تا خجالت بشکند باد بروت سرکشی
موی چینی بر علمهای شهان پرچمکنم
از صفا آیینهدار یک جهان دل میشود
سنگ خشتی راکه من با نقش خود محرمکنم
بسکه در ساز کلامم فیض آگاهی است عام
محرم انصاف گرددگرکسی را ذم کنم
عبرت ایجادست بیدل تنگی آغوش شرم
بیگریبان نیستم هر چند مژگان خمکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و تفکرات خود درباره ی جامعه و انسانها صحبت میکند. او به انتقاد از فساد و ناپاکی اخلاقی میپردازد و مفهوم انسانیت را به چالش میکشد. شاعر بیان میکند که میخواهد به تغییرات عمیق در خود و دیگران دست بزند و حتی در دنیای فریب و نیرنگ، به حقیقت و کار نیک بپردازد. او بر این باور است که میتواند با هنر و خلاقیت خود، به ساختن یک عالم بهتر بپردازد و در این مسیر، هم خود و هم دیگران را به تفکر و توجه به اخلاقیات دعوت میکند. در نهایت، او تأکید میکند که بدون ترس از قضاوت و ننگ، به راستی و انصاف پرداخته و در پی ایجاد معرفت و آگاهی در میان مردم است.
هوش مصنوعی: از این پس از صحبت این موجود شیطانی دوری میکنم و به دنبال چند غول در بیابان میروم تا آنها را تبدیل به انسان کنم.
هوش مصنوعی: در طبیعت افراد نیکو تنها تاثیر بدی وجود ندارد و زخمهای ایجاد شده از گذشته را نمیتوان به سادگی درمان کرد.
هوش مصنوعی: انسانی در رنج است که به انتظار شهرت و توجه دیگران، توقعات غیرواقعی دارد. او نمیداند که آیا باید این انتظارها را کنار بگذارد یا همچنان به آنها ادامه دهد.
هوش مصنوعی: زمانی که طبیعت زشت به زشتگویی و سخنچینی میافتد، نباید از آن شرمید. من خوکی را به دار میآویزم تا او را تنبیه کنم و دیگران را نیز به عبرت بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر جنبههای بنیادی انسانیت آلوده شود، چه باید کرد؟ آیا میتوانم حتی یک تار مو از خرسی بکاهیم و همچنان بر این وضعیت فخر کنم؟
هوش مصنوعی: دیگر از بیخودیها و بیهودگیها در دل مردگان فراتر رفتهام، پس بهتر است که اگر کاری بکنم، برگزاری عزاداری باشد.
هوش مصنوعی: من هیچم، اما در جادو و فریب زمان، مانند کسی هستم که هر کاری را اگر بخواهد، نمیتواند انجام دهد.
هوش مصنوعی: خیال من به قدری قوی و خلاق است که میتواند در یک لحظه جهانی بیافریند و حتی ذرات ریز را تبدیل به جهانی بزرگ کند.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر من مانند یک نقاشی است که در آن، قدرت و اختیار من به وضوح نمایان است؛ هر کسی که بخواهم را میتوانم به بزرگی و کرامت حاتم طایی برسانم، حتی اگر شخصی بیمروت باشد.
هوش مصنوعی: ننگ بر همتهای بزرگ نیست اگر کسی به خیالپردازیهای بیهوده بپردازد. من بر کاغذی تازه مینویسم و مقام و ریا را کنار میگذارم.
هوش مصنوعی: میگوید که وقتی سرکشی و زیبایی موی چینی تو در برابر باد به نمایش در میآید، این باعث میشود که خجالت از دل من برود. من این زیبایی را مانند پرچم بر روی دستان شاهان به اهتزاز در میآورم.
هوش مصنوعی: از پاکی و صفای دل، میتوان دنیایی را روشن ساخت. حتی سنگی ساده را نیز میتوان به وسیلهٔ هنر و نقش خود زیبا و با معنا کرد.
هوش مصنوعی: در سخنان من چنان آگاهی و نیکی وجود دارد که اگر کسی را بدی کنم، به نوعی انصاف و عدالت را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: تنگی آغوش و محدودیتها باعث میشود که انسان به فکر بیفتد و عبرت بگیرد. من هرگز از خودم شرمنده نیستم، حتی اگر به خاطر کمرنگ شدن امیدها و موانع، چشمانم را به زمین بیفکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی
گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای
وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع
[...]
هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم
تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم
الوداع ای دوستان و دشمنان رفتم که باز
دشمنی با شادمانی، دوستی با غم کنم
ترک غارتگر به یک نوبت نشاید، چند گاه
[...]
تا به کی پیوسته وصف طرّة پر خم کنم
خواهم این سودا دگر از خاطر خود کم کنم
نغمة ساز طرب با من نمیسازد دگر
گوش را خواهم که وقف حلقة ماتم کنم
مینهم از دور بینی پنبهای در گوش داغ
[...]
ختم این نامه بنام سرور عالم کنم
تاختام چامه را مشکین دم از خاتم کنم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.