گنجور

 
بیدل دهلوی

بعد ازین از صحبت این دیو مردم رم کنم

غول چندی در بیابان پرورم آدم‌کنم

در مزاج بدرگان جز فحش کم دارد اثر

زخم سگ را بی لعاب سگ چسان مرهم‌کنم

عالمی رنج توقعهای بیجا می‌کشد

کوس شهرت انتظاران بشکنم یا نم‌کنم

چون خبیث افتاد طبع از طعن خبث‌اش ننگ نیست

خوک را حلواکشم در پیش تا ملزم‌کنم

با فساد جوهر ذاتی چه پردازد صلاح

آدمیت کو اگر از خرس مویی کم کنم

هرزه‌کاریها درین دل مردگان از حد گذشت

بعد ازین آن به که گر کاری کنم ماتم کنم

هیچم اما در طلسم قدرت نیرنگ دهر

چون عدم‌کاری‌که نتوان‌کرد اگر خواهم‌کنم

صنعتی دارد خیال من ‌که در یک دم زدن

عالمی را ذره سازم ذره را عالم‌کنم

حکم تقدیر دگر در پردهٔ‌ کلک منست

هر لئیمی راکه خواهم‌بی‌کرم حاتم‌کنم

ننگ همت‌گر نباشد پوچ بافیهای وهم

بر سماروغی نویسم جاه و چتر جم‌کنم

تا خجالت بشکند باد بروت سرکشی

موی چینی بر علمهای شهان پرچم‌کنم

از صفا آیینه‌دار یک جهان دل می‌شود

سنگ خشتی راکه من با نقش خود محرم‌کنم

بسکه در ساز کلامم فیض آگاهی است عام

محرم انصاف گرددگرکسی را ذم کنم

عبرت ایجادست بیدل تنگی آغوش شرم

بی‌گریبان نیستم هر چند مژگان خم‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی

گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم

روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای

وز میان این جماعت نام خود را گم کنم

گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع

[...]

عرفی

هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم

تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم

الوداع ای دوستان و دشمنان رفتم که باز

دشمنی با شادمانی، دوستی با غم کنم

ترک غارتگر به یک نوبت نشاید، چند گاه

[...]

فیاض لاهیجی

تا به کی پیوسته وصف طرّة پر خم کنم

خواهم این سودا دگر از خاطر خود کم کنم

نغمة ساز طرب با من نمی‌سازد دگر

گوش را خواهم که وقف حلقة ماتم کنم

می‌نهم از دور بینی پنبه‌ای در گوش داغ

[...]

میرزا حبیب خراسانی

ختم این نامه بنام سرور عالم کنم

تاختام چامه را مشکین دم از خاتم کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه