به کوی صید بندان، دوش چون فریاد می کردم
به یک صوت حزین صد عندلیب آزاد می کردم
چنان دوش از غمت مشتاق بودم بر هلاک خود
که تا صبح آرزوی تیشهٔ فرهاد می کردم
نه تاثیر نفس بی عمر جاویدان نمی دانم
به امید چه پیشت درد دل بنیاد می کردم
گشایم دام بر گنجشگ و شادم، باد آن همت
که گر سیمرغ می امد به دام، آزاد می کردم
چنان آمادهٔ عشقم که عشق ار ممتنع بودی
به ذوق جلوهٔ حسن منش آزاد می کردم
مگو عرفی، دل یاران پریشان داشتن تا کی
اگر می آمد از دستم، دل خود شاد می کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و حسرت خود سخن میگوید. او در شب گذشته به یاد محبوبش فریاد میزند و به نوعی از غم و جدایی خود ابراز ناراحتی میکند. احساس کنجکاوی و آرزوی رسیدن به محبوبش او را بهگونهای میکشاند که حتی آرزوی مرگ را هم میکند. شاعر از عشق و امید به وصال صحبت میکند و بیان میکند که اگر فرصت داشته باشد، هر چیزی را برای خوشحالی محبوبش انجام میدهد. در نهایت، او از حیات غم انگیز خود میگوید و اشاره میکند که اگر دلش از دست برود، دلش آب میشود و خود را شاد خواهد کرد. این شعر عواطف عمیق و تمایل به آزادی در عشق را به زیبایی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دیشب در کوچهی شکارگاه، وقتی که با صدای غمگینی فریاد زدم، بهنوعی آزادی را برای چندین بلبل فراهم کردم.
هوش مصنوعی: دیشب به شدت به خاطر غم تو ناراحت بودم و آنقدر اشتیاق داشتم که تا صبح به تیشه فرهاد فکر میکردم، گویی میخواستم به خودم آسیب بزنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا با وجود پیوستگی ابدی و بیپایان زندگی، به امید چه چیزی به تو از دلم میگویم و دردهایم را مطرح میکنم.
هوش مصنوعی: من دامم را برای شکار گنجشک باز میکنم و از این کار خوشحال میشوم. اما اگر پرندهای بزرگ و شگفتانگیز مانند سیمرغ به دام من بیفتد، با کمال میل او را آزاد میکنم.
هوش مصنوعی: من به قدری در عشق آمادهام که اگر عشق هم ممکن نباشد، باز هم به خاطر زیبایی تو، خود را آزاد میکنم.
هوش مصنوعی: نگو عرفی، تا کی باید دل یاران را درگیر و ناراحت نگه داشت؟ اگر فرصتی پیش میآمد، دل خود را شاد میکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم
ازین دولت جدا افتادگان را یاد می کردم
نمی گردید اگر ذوق گرفتاری عنانگیرم
ز وحشت خون عالم در دل صیاد می کردم
اگر چون خضر این روز سیه را پیش می دیدم
[...]
خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد میکردم
به این افسون دلش را مایل بیداد میکردم
چسان بینم به دام طرهات آن مرغ دلها را
که بر گرد تو میگرداندم و آزاد میکردم
ز چشمش میگرفتم گاه دل گه باز میدادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.