گنجور

 
عرفی

از بس که روی گرم به هر سو گذاشتیم

صد داغ شعله خیز در آن کو گذاشتیم

از شرم ناکسی نگشودیم دیده را

الماس فتنه در ته پهلو گذاشتیم

هر گوهری که دل ز تعلق گرفته بود

در دامن کرشمهٔ دلجو گذاشتیم

ما بر فریب چشم غزالانه باختیم

مجنون بازمانده به آهو گذاشتیم

امروز در زیارت دار است امنیت

آن سر که بر سر زانو گذاشتیم

یک باره کرد خوب-خرابی مزاج دل

دست از عمارت دل بدخو گذاشتیم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم

جان خراب نیز همان سو گذاشتیم

ماییم و راه دوری و تا باز کی رسد؟

جان و دلی که بر سر آن کو گذاشتیم

بگذاشتیم روی عزیزی که سالها

[...]

صائب تبریزی

ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم

سر چون کمان حلقه به زانو گذاشتیم

بستیم لب به شهد خموشی ز گفتگو

شکر به طوطیان سخنگو گذاشتیم

حاشا که تیغ صبح قیامت جدا کند

[...]

جویای تبریزی

دل را اسیر پیچش آن مو گذاشتیم

پابند حلقه حلقهٔ گیسو گذاشتیم

چون غنچه گوئیا سرو زانوی ما یکیست

سر در غم تو بسکه به زانو گذاشتیم

قندیل وار شیشهٔ دل را به یادگار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه