گنجور

 
عرفی

دوش در صومعه آمد صنم باده فروش

جام می در کف و زنار حمایل بر دوش

همه سرمایهٔ سودای دل خام طمع

همه نقصان متاع من اسلام فروش

غمزه اش گرم عنان گشته که بگریز، مَایست

عشوه اش طنزکنان گفته بیندیش، مکوش

غمزهٔ شوخ در انداخته با نرگس مست

موجهٔ طعنه برانگیخته از چشمهٔ نوش

گفت ای عهد شکن صومعه به بود ز دیر

نغمهٔ عود کمی داشت ازین ذکر و خروش

توبه از باده و بربستن چشم از رخ من

ترک زنار و برافکندن سجاده به دوش

ننگ بادت که نه ایمانت حلال است و نه کفر

شرم بادت که نه مستیت به ذوق است و نه هوش

جز دل سوخته را، صوفی افسرده، دل است

در خم طرهٔ ما باز فشاندی از جوش

باز از توبه شکن، عهد ز ما، خود نه رواست

هان بگیر این قدح، ای توبه شکن، زود بنوش

توبهٔ اول اگر زود شکستی رستی

ور نه خود ریشه دواند به دل بیهده کوش

بگرفتم ز وی آن جام که نوشم بادا

بگشودم لب خاموش و دل پند نیوش

من صنم گوی و مریدان همه در هایاهای

من قدح نوش و مغان نغمه زن نوشانوش

بعد از آن بر سر صلح آمده رفتیم به دیر

خنده بر زمرهٔ اسلام زنان جوشاجوش

عرفی این قصهٔ ز خلوت نبری در بازار

هان مبادا شنود محتسب شهر، خموش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش

تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش

می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل

چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش

گاه چون نای بدم از غم تو با ناله

[...]

سوزنی سمرقندی

اندر آورد سپهر از ره تشریف بگوش

حلقه بندگی میراتابک بر غوش

چرخ در گوش کشد حلقه فرمان ورا

دهر مرغاشیه دولت او را بر دوش

تا کله گوشه رسانید ز اقبال بچرخ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
سعدی

هر که فریاد‌رس روز مصیبت خواهد

گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش

بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود

لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

حکیم نزاری

ای دل از گردش ایام مخالف مخروش

با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش

غم بگذشته و اندیشه ی آینده هباست

حال دریاب و مخور بیهُده اندوه می نوش

دوش بگذشت و مبر رنج که نو باز آری

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن سخن گفتن تو هست هنوزم در گوش

وان شکر خنده شیرین تو از چشمه نوش

گریه می آیدم از دور به آواز بلند

که ازان گریه نمی آیدم آواز به گوش

سر و قد، از چمن سبز به بیرون چه روی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه