دوش دل آرایش بزمش تمنا کرده بود
دیدهٔ امید را مست تماشا کرده بود
جان ز شرم ناکسی، داخل نمی شد در بدن
در حریم سینه کز اول غمت جا کرده بود
وصل لیلی مطلب مجنون نبود، او را مدام
لذت آوارگی ها، دشت پیما کرده بود
ای طبیب از آه من کون و مکان در آتش است
گر دوا می داشت ، درد من ، مسیحا کرده بود
حسن را، از شیوه ها، گاهی بود، میلی به ناز
ورنه موسی، بی طلب، صد ره تماشا کرده بود
در ملامت صبر کن، عرفی، که آخر فیص عشق
زین چمن گل ها به دامان زلیخا کرده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف عشق و حسرت میپردازد. شاعری که دلش برای معشوق تنگ شده و در آرزوی دیدارش است، در عذاب و اشتیاق به سر میبرد. او به یاد زیباییهای معشوق و سختیهای جدایی فکر میکند، و با اشاره به سایر شخصیتهای عاشقانه مانند مجنون و زلیخا، عمق احساساتش را برای عشق بیان میکند. در نهایت، او از دردهایش میگوید و درخواست درمانی برای آتش عشقش دارد.
هوش مصنوعی: شب گذشته دل به آرایش جشن و سرور مشغول بود و چشم امید، مست تماشای زیباییها شده بود.
هوش مصنوعی: چون تو را دیدم، از شرم و خجالت نتوانستم به قلب و سینهام وارد شوم، در حالی که از نخستین روز غمت، آنجا جا گرفتهای.
هوش مصنوعی: در این بیت، به این نکته اشاره شده است که عشق مجنون به لیلی تنها به خاطر وصال او نبود. بلکه او از سرگشتگی و wanderings در دشتها لذت میبرد، و این تجربیات برایش ارزشمندتر از رسیدن به لیلی بودند. مجنون در واقع از خود به دوری و آوارهگی خوشحال بود و این حالت را بیشتر از داشتن لیلی میپسندید.
هوش مصنوعی: ای پزشک، از درد و نالهام آسمان و زمین در آتش است. اگر دارویی برای درد من داشتی، اکنون درد من را مانند مسیحا درمان میکردی.
هوش مصنوعی: گاهی حسن، بر اساس طبیعتش، تمایلی به ناز و کرشمه دارد، اما موسی، بدون هیچ خواستهای، بارها به تماشای زیباییها رفته بود.
هوش مصنوعی: صبر کن تا بر تجربیات و ملامتها غلبه کنی، چون سرانجام عشق، مانند گلهایی که در این چمن روییدهاند، به زلیخا ختم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود
ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود
برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان
و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود
دیدهام دریای خونست و من اندر حیرتم
[...]
شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود
آسمان از صبح محشر دفتری وا کرده بود
جان چه می دانست از دنیا چها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود
لنگر تمکین کوه غم به فریادم رسید
[...]
پیشتر کاین دل درون سینه ماوا کرده بود
مهر روی خوبرویان دردلم جا کرده بود
آمدی سوی من و امشب نصیب غیر شد
آسمان هر غم که بهر من مهیا کرده بود
نا کسی جز من بکویش بود می پنداشت یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.