گنجور

 
عرفی

چون سنگ وفا به دست گیرد

بس شیشهٔ دل شکست گیرد

بد مست شدم ، مگو که واعظ

آهنگ ترانه پست گیرد

از محتسب آمد این که در خلد

مستم ز می الست گیرد

ما را چه زیان که بهر خود شیخ

آن نامه که نیست هست گیرد

می داغ شود دمی که عرفی

پیمانهٔ خود به دست گیرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode