گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند
ور حسن شوم روی تو دیدن نگذارند
تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت
این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند
این رسم قدیم است که در گلشن مقصود
بر خاک بریزد گل و چیدن نگذارند
گر شربت و گر زهر، به لب چون رسد این جام
باید همه نوشید، چشیدن نگذارند
از تربیت آب و هوا در چمن عشق
نخلی که شود خشک، بریدن نگذارند
ما معتکف کعبه نشینم که در وی
بیهوده به هر کوچه دویدن نگذارند
پیداست از آن حسن نظربازی عرفی
کاین بلبل از آن باغ پریدن نگذارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و نابسامانیهای ناشی از عشق است. شاعر میگوید اگر به او اجازه ندهند که بر محبوبش بوزد یا زیباییاش را ببیند، دلش از عشق میسوزد. او به رسمهای ناپسند در گلستان عشق اشاره میکند که مانع از شکوفایی و زیبایی میشود. در اینجا به نوشیدن شربت یا زهر اشاره میکند که در زندگی عشق، همه چیز باید پذیرفته شود. او همچنین از تاثیر محیط بر عشق میگوید و به این نکته اشاره میکند که عشق باید حفظ شود و اجازه ندهند عشق خشک شود. شاعر به معنویت و خلوص عشق اشاره میکند و بیان میدارد که نمیخواهد بیهوده در کوچهها دنبال محبوب بگردد. در نهایت، او به پیچیدگیهای عشق و زیباییهای آن اشاره میکند که بلبل عاشق از باغی جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم همچون باد بر تو بگذرم، اجازه نمیدهند و اگر بخواهم زیبایی تو را تماشا کنم، اجازه نمیدهند.
هوش مصنوعی: به محض اینکه شادی به دلم راه پیدا کند، عشق تو باعث شده که این سبزه از خاک زنده نشود.
هوش مصنوعی: این سنتی قدیمی است که در باغی که هدفش شادی و زیبایی است، گلها بر زمین میریزد اما اجازه چیدن آنها داده نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر چه نوشیدنی ممکن است شیرین یا تلخ باشد، وقتی که این جام به لبان ما میرسد، باید همه آن را بنوشیم و نمیگذارند که فقط طعمش را بچشیم.
هوش مصنوعی: اگر در محیطی مناسب و با شرایط مطلوب عشق و محبت پرورش یابی، حتی اگر گلی خشک شود، اجازه نمیدهند آن را قطع کنند.
هوش مصنوعی: ما در خانه خدا نشستهایم و اجازه نمیدهیم به دلایل بیهوده و بیهدف در کوچهها بگردیم.
هوش مصنوعی: آشکار است که زیبایی و دلربایی عارفانه او باعث شده که این بلبل از آن باغ نتواند پرواز کند و جدا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من بنده آن روی که دیدن نگذارند
دیوانه زلفی که کشیدن نگذارند
از تشنگیم شعله زنان سینه و از دور
شربت بنماید و چشیدن نگذارند
چون زیستنی نیستم، ار بینم و ار نی
[...]
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند
صد شربت شیرین ز لبت خسته دلانرا
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم
[...]
ما را گلی از باغ تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند
بهر سخنی از لبت ای غنچه ی خندان
چون گل همه گوشیم شنیدن نگذارند
هر جا که شود آینه ی روی تو پیدا
[...]
کامی ز لب لعل تو دیدن نگذارند
یعنی سخنی از تو شنیدن نگذارند
آن طفل ز نظّاره قتلم چو کند ذوق
اغیار ز رشکم به تپیدن نگذارند
چشمان کمندافکن صیاد وش تو
[...]
خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند
پیکان به ازان غنچه که چیدن نگذارند
غیر از لب افسوس گزیدن چه علاج است
آن راکه لب یار گزیدن نگذارند
بوسیدن کنج لب ساقی چه خیال است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.