در ازل رفتم به سیر کعبه و یاری نبود
آمدم در دیر، راهب بود و بیکاری نبود
کفر و دین و کعبه و دیر از ازل بودند، لیک
صلح و جنگی بر سر تسبیح و زناری نبود
در سبک روحی مثل بودند طاعت پیشه گان
از مصلای ریا بر دوش کس باری نبود
سیر کوی زاهدان کردم، چه ها دیدم، مپرس
هیچ سر بی کوبش سنگی و دیواری نبود
باز کردم دیده را دزدیده بر باغ مجاز
مشت زاغی آشنایان بود، جز خاری نبود
در تماشاگاه حسن، اهل نظر بودند جمع
دیده ها بگشوده و محروم دیداری نبود
بر سر خم رفتم و زاهل خرابات مغان
اولین جوش خم می بود و هشیاری نبود
از لب هر ذره ام خون اناالحق می چکد
طعنه ی نامحرم و اندیشه ی داری نبود
عشق بود، اما دل خود می گزید و جان خویش
بود بیماری ولی مجنون بیماری نبود
عشق اگر غم داد، جان و دل ستد، عیبی مکن
تیغ اول بود آشوب خریداری نبود
همچو لذت در شدم در ریشه ی دل های ریش
راست گویم خون دل بودست، خونخواری نبود
داستان هستی عرفی و دعوی های او
این زمان گویا برآمد، در ازل باری نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی جستجو و تجربیات شاعر در شناخت حقیقت و وجود میپردازد. شاعر در ابتدا به سیر کعبه و دیرهای راهبان اشاره میکند، و میگوید که در این سفرها نبویی در یاری و همراهی نبوده است. او به تفکر درباره دین و کفر، صلح و جنگ میپردازد و میگوید که در ازل این مسایل وجود داشته اما تضادی میان آنها نبوده است.
شاعر از تجربیات خود در کوی زاهدان و زیباییها و دردها سخن میگوید و بیان میکند که در درک حقیقت، گاهی باید از مصلای ریا و ظواهر عبور کرد. او به عشق اشاره میکند که اگرچه ممکن است دردآور باشد، اما در عین حال ارزشمند است. ارتباط میان عشق و وسوسه، و نیز جستجوی معانی عمیق در هستی و حقیقت را توصیف میکند.
در کل، این شعر به تأملات عمیق شاعر در مورد وجود و مسائل انسانی میپردازد و نشاندهندهی جستجوی او برای شناخت حقیقت است.
هوش مصنوعی: در آغاز به زیارت خانه کعبه رفتم و کسی را نیافتم. بعد به دیر (محل عبادت راهبان) آمدم و آنجا هم شخصی نبود که تنها بمانم.
هوش مصنوعی: از آغاز، مسائل مختلفی مانند ایمان و کفر، کعبه و معابد وجود داشتهاند، اما اختلاف و نزاعی بر سر موضوعاتی همچون تسبیح و نمادهای دینی وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: در فضایی روحانی، افرادی که پرهیزگار هستند، مانند یکدیگرند و هیچ کس نمیتواند بار ریا و تظاهر را بر دوش دیگران بگذارد.
هوش مصنوعی: در کوچههای زاهدان گشتم و اتفاقات عجیبی را دیدم، اما نپرس که چه چیزهایی را مشاهده کردم؛ زیرا هیچ جا نبود که سر و سامانش سالم باشد، یا سنگی به دیوار بخورد.
هوش مصنوعی: چشمم را باز کردم و به باغی مجازی که آشنایان فراموش شدهام را دیدم، فقط خاری بیش نبود.
هوش مصنوعی: در مکان زیبا و دلربا، افرادی که به زیباییها توجه دارند جمع شده بودند، ولی هیچکدام به ملاقات و دیداری نائل نشدند.
هوش مصنوعی: در نزدیکی میخانه به سراغ راهنمایی رفتم و در آنجا نوشیدنی اولیه را دیدم و هیچ نشانهای از هوشیاری نداشتم.
هوش مصنوعی: از لب هر ذرهای از وجودم خون "من حقم" میچکد، در حالی که عیبجوییهای ناپسند و تفکرات بیمحتوا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق وجود داشت، اما دل خود را میخورد و جانش مبتلا به بیماری بود، اما مجنون هرگز بیمار نبود.
هوش مصنوعی: اگر عشق سبب درد و رنج شد و جان و دل را از شما گرفت، اشکالی ندارد؛ چون در آغاز عشق همیشه پر از هیاهو و آشفتگی است و هیچ کس نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: من در عمق دلهای آزرده، همانند لذتی فرورفتهام. حقیقتش این است که این وضعیت، ناشی از درد و رنجی عمیق است، نه اینکه از نوعی خوشگذرانی باشد.
هوش مصنوعی: داستان وجود و ادعاهای آن در این زمان به وضوح پدیدار شده است، در حالی که در آغاز، هیچ چیز وجود نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار ما را بیش از این با ما سر یاری نبود
در غم حال منش یک لحظه غمخواری نبود
زاری من از فلک بگذشت و در هجران او
وآن بت سنگین دلم رحمش بر آن زاری نبود
دل ببرد و جان شیرینم به دست غم سپرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.