ای برزده ، دامن بلا را
سر در پی خویش داده ما را
چون در ره مردمی نهی پای
از کوچه ما طلب وفا را
یادم نکنی و هیچ گه من
بی مژده ندیده ام صبا را
دیوانگی محبت تو
کامروز مسلم است ما را
بیگانه زتاج کرد تارک
آواره زکفش کرد پا را
جان و دل من پر از غم تست
بهر تو تهی کنم چه جا را
آماده صد، سرود دردم
ناکرده تمام یک نوا را
صد چاک سپرده ام بهر دست
ناکرده بدوش یک قبا را
ای بخت چنان مکن که آخر
ممنون اثر کنم دعا را
یا دست جفای چرخ بر بند
یا بخل عطای مدعا را
تا کی بشکیب در پذیرم
آفات نجوم فتنه زا را
یارب چه عداوت است با من
این کارکنان کبریا را
با خویش چو راز دوست گویم
از خانه برون کنم صبا را
در ملک فرنگ و شهر اسلام
معزول ندیده ام هوی را
تا کی بمیان خود ببینم
دست اجل شکسته پا را
در انجمن جمال ، رویت
بگرفته زآفتاب جا را
گر نقش جمال تو نگیرد
از سینه برون کنم صفا را
تا کی فلکم بعشوه گوید
کای وهم تو کرده پی صبا را
از عشق فلان بباد دادی
سرمایه دانش و ذکا را
هر ند که راست گوید اما
خاموشی این ستم فزا را
رفتم که بگنج خانه طبع
مرهون شرف کنم ثنا را
گنجی بکف آورم که شاید
سرمایه نعت مصطفی را
درج گهر آورم که شاید
آویزه گوش انبیا را
دستی سخن آورم که شاید
مجموعه لطف اولیا را
اینک به زبان رساندم از دل
تا داغ کنم دل شما را
ای جود تو دست و دل سخا را
وی عزم تو بال و پر صبا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و بلایایی که به خاطر عشق معشوق متحمل شده، سخن میگوید. او به شدت دلتنگی و غم خود را ابراز میکند و از خداوند میخواهد که به حالش رحم کند. شاعر احساس میکند که بین او و معشوقش فاصلهای عمیق وجود دارد و این موضوع او را اذیت میکند. او به ناامیدی از وفای معشوق اشاره میکند و از بخت بدش گله میکند، و در نهایت، با احساس یأس و دلتنگی، به معشوق مینگرد و از او میخواهد که به او توجه کند. این شعر نمایانگر عمق احساسات انسانی در برابر عشق و جدایی است.
هوش مصنوعی: ای عزیز، به خاطر خودت ما را به دردسر انداختهای.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر مردمان قرار داری، پا از کوچه ما باید خارج کنی و وفای به عهد را طلب کن.
هوش مصنوعی: اگر مرا فراموش کنی، هیچ وقت بدون خبر خوش، بادی را که نسیم نام دارد، تجربه نکردهام.
هوش مصنوعی: امروز برای ما دیوانگی ناشی از محبت تو کاملاً روشن و واضح است.
هوش مصنوعی: بیگانه تو را به زنجیر کشید و آوارهات کرد، بهطوری که پاهایت از کفش بیرون ماند.
هوش مصنوعی: دل و جانم پر از اندوهم است و به خاطر تو هر جایی را خالی میکنم.
هوش مصنوعی: آمادهام که صدای دردم را بدون هیچ اختلافی بنوازم.
هوش مصنوعی: من برای یک قبا که بر دوش کسی افتاده، صد چاک و آسیب دیدهام.
هوش مصنوعی: ای بخت، طوری نکن که در نهایت ناچار شوم از روی ناچاری به دعا و درخواست از تو بپردازم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی درخواست یا تمنایی از خداوند است که یا سختیهای زندگی را از ما دور کند و یا نعمتها و خواستههایمان را برآورده سازد. در واقع، گوینده به دنبال این است که با دور کردن مشکلات، زندگیاش بهتر شود یا با دریافت نعمتها، به آرزوهایش نزدیکتر گردد.
هوش مصنوعی: تا کی باید به تحمل و صبر در برابر مشکلات و بلایای ناشی از ستارهها و حوادث فتنهانگیز ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چرا این کارگزاران بزرگ جهان با من اینگونه دشمنی میکنند؟
هوش مصنوعی: زمانی که با خودم رازی از دوست بگویم، نسیم صبح را از خانه بیرون میکنم.
هوش مصنوعی: در کشور فرنگ و در شهر اسلام، هرگز ندیدهام که لذت و شگفتی به حالتی رها و بیقید باشد.
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانم تا دست سرنوشت یا مرگ، پایم را بشکند و به من آسیب بزند؟
هوش مصنوعی: در جمع زیبایی، چهرهات همچون آفتاب درخشان است.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو از دل بیرون برود، من پاکی را ترک خواهم کرد.
هوش مصنوعی: چقدر میتوانی به وسوسههای خیالی خود تکیه کنی، در حالی که واقعیات زودتر از تو گذر کردهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق فلانی، تمام ثروت و هوش خود را از دست دادی.
هوش مصنوعی: هر کسی که حقیقت را بگوید، ولی به خاطر ظلم و ستمی که بیشتر میشود، سکوت کند.
هوش مصنوعی: به دنبال آن هستم که در کانون خلاقیتم، ارادت و شرافت را بشناسم و ستایش را به جا آورم.
هوش مصنوعی: به همراه خود گنجی میآورم که شاید بتواند ارزش نعت پیامبر (ص) را نشان دهد.
هوش مصنوعی: من میخواهم گوهری با ارزش بیاورم که شاید زینت گوش پیامبران شود.
هوش مصنوعی: دستی را به سخن میآورم که ممکن است نشانهای از مهربانی و الطاف بزرگان باشد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، با کلمات خود آنچه را در دل دارم بیان میکنم تا احساسات شما را نیز تحت تأثیر قرار دهم و دلتان را آزرده کنم.
هوش مصنوعی: ای بخشش تو، مایهی سخاوت و generosity است و ارادهی تو، نیروی پرواز و آزادی را به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای داده به دست هجر ما را
خود رسم چنین بود شما را
بر گوش نهادهای سر زلف
وز گوشهٔ دل نهاده ما را
تا کی ز دروغ راست مانند
[...]
یکعهد کن این دو بیوفا را
یکدست کن این چهار پا را
اندر دل ما توی نگارا
غیر تو کلوخ و سنگ خارا
هر عاشق شاهدی گزیدست
ما جز تو ندیدهایم یارا
گر غیر تو ماه باشد ای جان
[...]
در بسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالِمالغیب
دانایِ نهان و آشکارا
این داشت فسانه در مدارا
او گفت حکایت آشکارا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.