در این مقام فرحبخش و جای روحفزای
بخواه باده و بر دل در طرب بگشای
به عیش کوش و حیات دو روزه فرصت دان
چو برق میگذرد عمر، کاهلی منمای
به دستگیری ساغر خلاص شاید یافت
ز جور وهم زمین گرد آسمان پیمای
به پایمردی گلگونه میتوان رستن
ز دست حادثهٔ روزگار محنت زای
طریق زهد نه راهست گرد هرزه مگرد
حدیث توبه نه کار است زان سخن بازآی
شراب خوار، به بزم خدایگان جهان
به کام عیش و طرب راه عمر میپیمای
جهان فیض و کرم رکن دین عمیدالمللک
که باد تا به ابد در پناه لطف خدای
فروغ رایش چون آفتاب عالمگیر
اساس جاهش مانند قطب پا بر جای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به دعوت به شادی و بهرهبرداری از زندگی اشاره دارد. شاعر از خواننده میخواهد که از لحظات زندگی لذت ببرد و به خوشگذرانی بپردازد، زیرا عمر کوتاه و گذراست. او به دسترسی به خوشیها و دلخوشیها با کمک شراب و مهمانی دعوت میکند و تأکید میکند که از روزگار سخت و مصائب باید رستگار شد. همچنین او به بازگشت به توبه و زهد اشاره میکند و میگوید که از این راه دوری گزینید. در نهایت، از عظمت الهی و لطف خداوند سخن میگوید و به قدرت و ثبات آن در جهان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در این مکان خوشایند و روحافزا، باده بنوش و دل را به شادی و شادمانی وادار.
هوش مصنوعی: از زندگی لذت ببر و از روزهای کوتاه حیات بهرهبرداری کن، زیرا همانطور که برق میگذرد، عمر نیز سریع سپری میشود، پس از تنبلی و بیعملی پرهیز کن.
هوش مصنوعی: شاید با کمک گرفتن از یک جام شراب، بتوان از ظلم و تخیلات دنیای مادی رهایی یافت و در آسمانها سفر کرد.
هوش مصنوعی: با شجاعت و استقامت میتوان از مشکلات و سختیهای زندگی که به دردسر میافتند، رهایی یافت.
هوش مصنوعی: راه زهد، مسیری نیست که در آن به بیهدفی بپردازی. سخن از توبه نیز کار سادهای نیست؛ بنابراین از این صحبتها دست بردار.
هوش مصنوعی: مست کردن و شاد خوری در جمع بزرگان جهان، راهی برای لذت بردن از زندگی است.
هوش مصنوعی: جهان مملو از نعمت و بخشش است و دین در سایه حمایت عمیدالملک، که امیدوار است تا همیشه در امنیت و زیر سایه لطف خداوند بماند.
هوش مصنوعی: شعاع نور او مانند نور خورشید است که در همه جا دیده میشود و موقعیت او به قدری محکم و ثابت است که مانند قطب زمین هیچ تغییری نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شدهست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای
مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای
بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست
بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای
بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق
[...]
همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
[...]
دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای
تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای
بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال
تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای
دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز
[...]
به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم
نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای
دو پای دارم چار دگر بباید از آنک
به هفت کشور نتوان رسید بیشش پای
چنان زندگانی کن ای نیک رای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.