گنجور

 
عبید زاکانی

در این مقام فرح‌بخش و جای روحفزای

بخواه باده و بر دل در طرب بگشای

به عیش کوش و حیات دو روزه فرصت دان

چو برق میگذرد عمر، کاهلی منمای

به دستگیری ساغر خلاص شاید یافت

ز جور وهم زمین گرد آسمان پیمای

به پایمردی گلگونه میتوان رستن

ز دست حادثهٔ روزگار محنت زای

طریق زهد نه راهست گرد هرزه مگرد

حدیث توبه نه کار است زان سخن بازآی

شراب خوار، به بزم خدایگان جهان

به کام عیش و طرب راه عمر میپیمای

جهان فیض و کرم رکن دین عمیدالمللک

که باد تا به ابد در پناه لطف خدای

فروغ رایش چون آفتاب عالمگیر

اساس جاهش مانند قطب پا بر جای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه

و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست

و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

عنصری

چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای

مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای

بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست

بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای

بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق

[...]

فرخی سیستانی

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای

نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای

غذای روح سماعست و آن شخص نبید

خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای

نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
قطران تبریزی

دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای

تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای

بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال

تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای

دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز

[...]

سنایی

به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم

نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای

دو پای دارم چار دگر بباید از آنک

به هفت کشور نتوان رسید بی‌شش پای

چنان زندگانی کن ای نیک رای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه