خوشوقت عاشقی که دمی یاریار اوست
خرم دلی که دلبر او غمگسار اوست
من در میان خون جگر غرقه وین زمان
تا کیست آنکه مونس او در کنار اوست
عاشق رود به شهر کسان لیک همچو ما
میلش بجا نبیست که شهر و دیار اوست
هر خستهٔ که دور شد از پیش یار خود
از شهریار هر که رسد شهریار اوست
نقش خیال قامتش از چشم ما طلب
کان سروناز برطرف جویبار اوست
ما آن نسیم، کو گذری سوی ما کند
ما خاک آن رهیم که بر رهگذار اوست
بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی
این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
دل باز کی به سینهٔ مجروح ما رسد
مسکین اسیر سلسلهٔ مشگبار اوست
نام عبید کی رود از یاد اهل دل
چون گفتههای نازک او یادگار اوست
چرخ ستیزهکار بر او کی جفا کند
آخر نه پادشاه خداوندگار اوست
شاه جهان سکندر ثانی جمال دین
آن کافتاب چاکر خنجر گذار اوست
دارای هفت کشور و سلطان شش جهت
کین نه سپهر در کنف اقتدار اوست
هم جلوهگاه دولت و دین بر جناب وی
هم بارگاه فتح و ظفر در جوار اوست
آن کش ستاره نام نهی جوش جیش او
وانکش فلک خطاب کنی پردهدار اوست
از هر طرف که رایت او جلوه میکند
نصرت نشسته گوئی در انتظار اوست
برق از شعاع خنجر او ناگهان بجست
زیرا که شرمش از گهر شرمسار اوست
دریاست تنگ حوصله و کوه سرسبک
آنجا که بحر بخشش و کوه وقار اوست
این چرخ را که طارم نه پایه مینهد
رکنی ز جود همت شعری شعار اوست
ای خسروی که کلک تو آن فیض گستریست
کین بحر هفتگانه بخار بحار اوست
تیغ تو گفت من ببرم بیخ دشمنان
اقرار کرد عقل که این کار کار اوست
گردون که داشت خلقی در زینهار خود
امروز چون اسیران در زینهار اوست
چرخیست دولت تو که اجرام رام او
بازیست دولت تو که دنیا شکار اوست
بگشاد هفت کشور دنیا به یک شکوه
رای تو کافتاب و فلک شرمسار اوست
یارب به کام ورای تو بادا مدام چرخ
چندانکه گرد مرکز خاکی مدار اوست
چندانت عمر باد که پیر دبیر طبع
گویند عمرهاست که اندر شمار اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در ستایش عشق و زیبایی معشوق و همچنین قدرت و عظمت یک پادشاه بیان شده است. شاعر از عشق و محبت خود به معشوق سخن میگوید و با اشاره به مشکلات و غمهایی که عاشق به دوش دارد، به زیبایی و دلربایی معشوق پرداخته است. او همچنین به نیکی و بزرگی پادشاه اشاره میکند که مانند خورشیدی درخشان است و عدالت و قدرت او هر جا که برود، برکتی برای مردم به ارمغان میآورد. در نهایت، شاعر دعا میکند که زندگی و خوشبختی همواره با قدرت و عظمت پادشاه همراه باشد.
هوش مصنوعی: عاشق خوشبختی که لحظهای معشوقش در کنار اوست، و کسی که دلش شاد است چون دلبرش در اندوهش کنارش هست.
هوش مصنوعی: من در درد و رنج عمیق غوطهور هستم و در این لحظه نمیدانم تا چه زمانی این حال ادامه خواهد داشت و آیا کسی در کنار من هست که با من همدلی کند.
هوش مصنوعی: عاشق به شهر و دیار دیگران میرود، اما مانند ما هیچ تمایلی به ماندن در آنجا ندارد؛ زیرا اینجا زادگاه اوست و دلش در این مکان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از محبوبش دور شود، برای او یک فرمانرواست.
هوش مصنوعی: شکلی که در خیال از قامت او داریم، از چشمان ما خواسته میشود، زیرا آن زیبایی با finesse و لطافتی که دارد، مشابه ناز و ظرافتی است که بر کنارههای جویبار جاری است.
هوش مصنوعی: ما مانند نسیمی هستیم که به سوی ما میوزد و ما نیز به خاک راهی تعلق داریم که او در آن گذر میکند.
هوش مصنوعی: فتنههای زیادی از زیباییهای معشوقان به وجود آمد، اما این فتنه به خاطر وقایعی که در زمان او رخ داد، به نتیجهای نرسید.
هوش مصنوعی: دل ما به شدت غمگین و آسیب دیده است و هنوز هم نتوانستهایم به راحتی به آن دست پیدا کنیم. ما در اسارت زیبایی و جذابیت او هستیم که ما را در بند خود نگه داشته است.
هوش مصنوعی: نام عبید چگونه از خاطر اهل دل فراموش میشود، وقتی که شعرهای لطیف او به یادگار مانده است.
هوش مصنوعی: چرخ زمان و سرنوشت نمیتواند به او آسیب برساند، زیرا او در حقیقت پادشاهی دارد که قدرتی فوقالعاده و بینظیر است.
هوش مصنوعی: شاه جهانیان، سکندر دوم، زیبایی دین است و او نور تابان است. آن کسی که خدمتگزارش است و خنجرش را به یادگار دارد.
هوش مصنوعی: او دارای هفت سرزمین و پادشاهی در شش سمت است، زیرا جهان زیر سایهی قدرت اوست.
هوش مصنوعی: او هم مرکز قدرت و مذهب است و هم مکان پیروزی و موفقیت در کنار او قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر به ستارهها نامی بدهی و به آنها اشاره کنی، او به مانند جوشی درون توست. و اگر به آسمان خطاب کنی، اوست که پردهدار این آسمان است.
هوش مصنوعی: از هر سو که پرچم او به اهتزاز درآید، به نظر میرسد که پیروزی در حال آمادهباش است و منتظر اوست.
هوش مصنوعی: ناگهان درخشش خنجر او مثل برق زاویهای از نور را ایجاد کرد، زیرا که خنجر به دلیل زیبایی و ارزش گوهری که داشت، شرمگین است.
هوش مصنوعی: اینجا به یک دریا اشاره شده که ناآرام و کمطاقت است و در کنار آن کوهی وجود دارد که به رنگ و صفا است. اینجا نوعی تضاد میان دریای پُر تلاطم و کوه مستحکم و با وقار دیده میشود، به طوری که دریا نماد بخشش و محبت و کوه نماد ثبات و آرامش است.
هوش مصنوعی: این چرخ که به عنوان نمادی از جهان و زندگی شناخته میشود، بر پایهای مستحکم قرار دارد که از نیکی و تلاشهای بزرگ به وجود آمده است. در واقع، عظمت و شکوه آن نتیجه بخشندگی و ارادهای است که در پس آن نهفته است.
هوش مصنوعی: ای شاهی که قلم تو موجب پخش فیض و نعمت است، زیرا این دریاهای هفتگانه همگی بخشی از برکات و رحمت تو هستند.
هوش مصنوعی: تیغ تو میگوید که من میتوانم دشمنان را از بین ببرم و عقل هم اعتراف میکند که این کار، کار اوست.
هوش مصنوعی: زندگی دنیا به انسانها مانند اسیری است که به بندهای آن گرفتار شدهاند. امروز، همهی آدمها در دستان سرنوشت و شرایطی قرار دارند که نمیتوانند از آن رهایی یابند، همانطور که یک اسیر در چنگال دشمنش قرار دارد.
هوش مصنوعی: دولت و قدرت تو مانند چرخشی است که اجرام آسمانی تحت تاثیر آن حرکت میکنند. جهانی که در آن زندگی میکنیم، چون شکار توست و تو بر آن تسلط داری.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قدرت تصمیم تو، تمام کشورهای دنیا به رویشان باز شدهاند و خورشید و آسمان از تو خجالت میکشند.
هوش مصنوعی: ای کاش همه چیز بر وفق مراد تو باشد و چرخ زمان به دور مرکز خاکی حرکت کند.
هوش مصنوعی: مدت زمانی که از عمر تو میگذرد چه قدر است؟ زیرا پیر دبیر (نویسندهای با تجربه) میگوید که سالهاست که تو در شمار عمر او قرار داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند
وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
همین شعر » بیت ۷
بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی
این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
امروز خلق را همه فخر از تبار اوست
وین روزگار خوش، همه از روزگار اوست
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت مطیع اوست، خداوند یار اوست
آن دلبری که خوبی بسیار یار اوست
دردا که در دلم همه پیکار کار اوست
گرد سرای وصل نگشته است یک نفس
پیش در فراق بصد بار بار اوست
در نار هجر روی چو آبی شدم از آنک
[...]
شاهی که عدل و جود همه روزگار اوست
تاریخ نصرت و ظفر از روزگار اوست
قفل غم و کلید طرب روز بزم اوست
اثبات عدل و نفی ستم روز بار اوست
والی به حد شام یکی پهلوان اوست
[...]
خرچنگ کجرواست مه اندر کنار اوست
ور شیر ابخر است غزاله شکار اوست
آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
و آن لعل چون شکر که روانها شکار اوست
عمری است تا چو شمع بامید یک سخن
موقوف پرور دهن تنگ بار اوست
تا کی بخنده ئی سردندان کند سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.