گنجور

 
 
 
عطار

زلفِ تو سرِ درازدستی دارد

چشمِ تو همه میل به مستی دارد

امّا دهنت که ذرّهای را ماند

یک ذرّه نه نیستی نه هستی دارد

مولانا

عشق تو بهر صومعه مستی دارد

بازار بتان از تو شکستی دارد

دست غم تو بهر دو عالم برسید

الحق که غمت درازدستی دارد

قدسی مشهدی

هر گوشه، خرابات تو مستی دارد

از خود شده رند می‌پرستی دارد

در سلسله عشق تو مجنون مانند

هر حلقه آن، مست الستی دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه