گنجور

 
حکیم نزاری

ای بی خبر ز دردِ دلِ مهرپرورم

عیبم مکن که عاشقم آخر نه کافرم

چون غافلی ز عشق چه دانی که حال چیست

تو خویشتن پرستی و من عشق پرورم

صاحب‌نظر چو بنگرد انکار کی کند

در قامتِ خمیده و در گونهی زرم

نادیده رویِ دل بر او گویی گرفته اند

از عکسِ رویش آینه ای در برابرم

گشتم بر آستان درش همچو خاک پست

روزی مگر به سهو نهد پای بر سرم

سر در سرِ هواش کنم تا به رستخیز

با آبِ روز خاکِ لحد سر برآورم

گر بنگرند روزِ قیامت ز مهرِ دوست

بوی وفا دهد همه اجزایِ پیکرم

تا در وجودِ بی‌ غرضم عشق راه یافت

زان پس دگر به هستیِ خود باز ننگرم

بی دیده راهْ بینم و بی سر کلاه‌ْدار

بنشسته ی رونده و گنگِ سخنورم

نه نه نه حدِّ مرتبه ی چون منی بود

بر خود یقینم اَر به نزاری گمان برم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم

تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم

آن خر سری که شعر سراید بلحن خر

پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم

یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست

[...]

انوری

تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم

جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم

خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس

بی‌خار غم ز گلشن شادی گلی برم

پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم

وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم

روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو

وین پرده کبود تو بر یکدگر درم

از دور تو چه باک که من قطب ثابتم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم

ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم

اندر بها ز گوهر عالم فزون بود

هر در که من ز بحر تفکر بر آورم

عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب

[...]

سید حسن غزنوی

داند جهان که قره عین پیمبرم

شایسته میوه دل زهرا و حیدرم

دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم

چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم

دری پر از عجایب دریا شود به حکم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه