گنجور

 
حکیم نزاری

به دیده ی دل ناظر به هر چه در نگرم

خیال دوست بود در برابر نظرم

حریف ناز نداند که همنشین نیاز

چه گونه می گذراند شبان تا سحرم

سر از طریق وفا بر نمی توان پیچید

که بر خلاف محبت قدم نمی سپرم

به بال شوق چنان می پراندم خاطر

که در هوای ارادت چو مرغ تیز پرم

به خاک بوس سر کوی کعبه خانه ی دوست

به تک ز باد صبا در مری گرو ببرم

خیال دوست به معراج عشق می بردم

که بر براق محبت چو برق می گذرم

هوای سجده ی آن آفتاب دارم و دل

همی دود به زیارت چو سایه بر اثرم

کدام راه چه منزل به زینهار عدم

که بر بساط وصال از وجود بی خبرم

به طبع خون جگر می‌خورم چو می دانم

که بی مجاهده از وصل دوست برنخورم

وصال دوست بیاید که بی نسیم وصال

چو زمهریر بباشد هوای باغ ارم

به ترک طعنه نگیرند و در نمی گیرد

ملامت همه خلق و نصیحت چردم

مرا که ریش نزاری و باد یک سان است

بدان که باد بروت کسی دگر نخرم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم

بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم

لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد

دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم

مشعبد است غم عشق هر کجا باشد

[...]

فرخی سیستانی

همی روم سوی معشوق با بهار بهم

مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم

همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست

بهار من دو شود چون رسم به روی صنم

مرا بتیست که بر روی او به آذرماه

[...]

قطران تبریزی

خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم

کنون ببخت ملک متفق شدند بهم

چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران

از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم

ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف

[...]

مسعود سعد سلمان

نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم

کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم

چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ

مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم

بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم

گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم

گهی زندگره زلف او سر اندر سر

گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم‌ اندر خَم

رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه