ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
ملامتی که کشیدم قیامتی که بدیدم
رواست گر بچکد خونِ جانم از رگِ دیده
چرا به تیغِ وداعش ز رویِ دوست بریدم
رسید آن چه رسید از جفایِ چرخ به رویم
بسا که دست به دندانِ اعتبار گزیدم
به اختیار مرا چون عَلَم نمود به عالم
کسی که از همه عالم به اختیار گزیدم
نه مرغ در قفس الّا رهِ خلاص نجوید
به آرزو طلبم ره بدان قفس که پریدم
ندانم ار برسد قدرِ جامِ وصل به دستم
کنون که شربتِ قاتل ز جامِ هجر چشیدم
نزاریا به قدم استوار باش رها کن
ز روزگار شکایت مکن که جور کشیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنجهای شاعر در طول سفرهایی است که تجربه کرده و حس تنهایی و ناامیدی ناشی از دوری از دوستان را به تصویر میکشد. او به جفای زمانه اشاره میکند و از ناتوانی خود در رسیدن به آرزوها سخن میگوید. شاعر احساس میکند که با وجود تلاشها و سفرهایش، هنوز به آنچه میخواهد نرسیده و در عذاب هجران و جدایی مانده است. او از بیاعتمادی به بخت و سرنوشتش گله میکند و از اینکه زندگیاش به گونهای رقم خورده که دیگر امیدی برای وصال نمیبیند، تنها به یاد دوستانش مینویسد. نهایتاً شاعر به سرنوشت تسلیم میشود و به دیگران توصیه میکند که از شکایت از روزگار پرهیز کنند، زیرا خود او نیز سالهاست که سختیها را متحمل شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر سختیها و دشواریهایی که در سفر تحمل کردهام، به شدت دچار خستگی و ناامیدی شدهام و به آرزوهایم هم نرسیدهام.
هوش مصنوعی: در سفرها و گشتوگذارهایم، به جایی که دوستانم بودند، سر زدم، اما متأسفانه به خاطر سرنوشت خودم، هیچکس را ندیدم و صدایی از کسی نشنیدم.
هوش مصنوعی: میخواهم داستانی را تعریف کنم و سپس برای دوستانم بنویسم دربارهی سختیهایی که متحمل شدم و مشکلاتی که تجربه کردم.
هوش مصنوعی: اگر خون جانم از چشمانم بریزد، چه اشکالی دارد؟ من به خاطر وداع با او، چهرهاش را با تیغ بریدم.
هوش مصنوعی: آن چه بر من گذشت، ناشی از ناملایمات زندگی است. بارها با ناامیدی و دلسردی به فکر دست یازیدن به اعتبار و ارزشهای خود افتادم.
هوش مصنوعی: مرا به عنوان پرچم و نماد خود انتخاب کرد و به همه جهان نشان داد، کسی که از میان تمام موجودات، او را به عنوان انتخاب خود برگزیدم.
هوش مصنوعی: پرندهای که در قفس است، جز آرزوی آزادی به چیزی نمیاندیشد. من نیز به دنبال راهی هستم تا به آن قفس برگردم و از آنجا پرواز کنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا روزی به من میرسد که جام وصال را در دست بگیرم، در حالی که اکنون طعم شربت کشنده جدایی را چشیدهام.
هوش مصنوعی: زندگی را با قدمهایی محکم ادامه بده و از گذشته ناراحت نباش، چرا که من سختیها را تحمل کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو هفته میگذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم
به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی
[...]
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
[...]
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
[...]
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم
امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
[...]
بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم
خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم
بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم
شکوفه عجب از نوبهار عشق بچیدم
وفا ز سرو قدی خواستم نگشت میسر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.