روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
در پَی ات بس که بلافایده چون سایه دویدم
در کشیدم ز همه خلقِ جهان سر به خجالت
که به دعوی زهمه خلق جهانت بگزیدم
لاجرم هر که به من می رسد انگشتِ ملامت
می کشد در من ازین زهرِ ملامت که چشیدم
هم چنان در سرم آشوبِ تمنّایِ وصال است
تا نگویی که به کلّی ز تو امیّد بریدم
مِهرِ دیرینه محال است که ازجان به در آید
سخنِ معتبرست این مثل از هر که شنیدم
هرگز اندیشه نکردم ز سرِ دستِ چو سیمت
که به غیرت سرِ انگشتِ تحیّر نگزیدم
عاقبت رفتی و پیوند بریدی ز نزاری
من هم از اوّلِ عهد آخرِ این کار بدیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که پس از جدایی محبوبش به او دست داده میگوید. او احساس میکند که هیچکس نمیتواند آنچه را که او از این جدایی کشیده درک کند. شاعر به شدت دلتنگ است و نگران است که دیگر امیدی به وصال ندارد، اما عشق دیرینه او به محبوب کهنتر از آن است که به آسانی فراموش شود. او از ملامت دیگران رنج میبرد و به یاد میآورد که همیشه به دنبال محبوبش بود، حتی با وجود ناکامیها. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که جدایی آنها اجتنابناپذیر بوده است و غم آن را تا همیشه با خود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: روزهاست که تو رفتهای و من نتوانستهام به تو خدمت کنم. هیچ کافر و بیایمانی نمیتواند آنچه را که من از جدایی و دوری تحمل کردهام، درک کند.
هوش مصنوعی: چه بنویسم از آنچه بر من گذشته است وقتی تو رفتی؟ چه سرزنشی میتوان به خودم کرد وقتی که چیزی نبود که با آن مقابله کنم؟ چه حوادثی را ندیدم که بر من بگذرد؟
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و من همچون گُردهای سرمست در پی تو ماندهام، چقدر بیهوده مانند سایه دنبالت دویدهام.
هوش مصنوعی: من از همه مردم دنیا شرمندهام، زیرا به خاطر ادعای خودم، از میان همه خلق دنیا تو را انتخاب کردهام.
هوش مصنوعی: هر که به من نزدیک میشود، مرا سرزنش میکند به خاطر اینکه من طعم تلخ ملامت را چشیدهام.
هوش مصنوعی: در دل من همچنان آشفتگی و میل به رسیدن به تو وجود دارد، تا آنجا که نخواهی بگویی که به طور کامل از تو ناامید شدهام.
هوش مصنوعی: دوستی و محبت قدیمی هرگز از دل انسان فراموش نمیشود. این سخن را از افراد معتبر بارها شنیدهام.
هوش مصنوعی: هرگز به این فکر نکردم که از سر انگشت تحیرم و به خاطر زیبایی تو، نتوانستم به چیزی غیر از تو توجه کنم.
هوش مصنوعی: در نهایت تو رفتی و ارتباطت را با من قطع کردی، من هم از ابتدا تا پایان این ماجرا، این سرنوشت بد را پیشبینی کرده بودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم
وز پی نور شدن موم مرا مالیدم
رای او دیدم و رای کژ خود افکندم
[...]
نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم
کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم
آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم
حرف حرفش چو قلم گریه کنان بوسیدم
نامه را نیمه به خون سرخ شده و نیمی زرد
[...]
نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم
بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
[...]
من که بی دردی خویش و غم آن را دیدم
صبر ناکرده بآن حال سبب پرسیدم
باز سرگشتهٔ مژگان سیهی گردیدم
باز خود را هدف تیر ملامت دیدم
بازم افکند ز پا شکل همایون فالی
باز بر خاک رهی قرعهٔ صفت گردیدم
باز طفلی لب شوخم ز طرب خندان ساخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.