هین که به جان آمدهام دست گیر
رحم کن و بار دگر در پذیر
هر چه کنی من نکنم اعتراض
بر من اگر رفت خطایی مگیر
تیغ ز بازوی تو و سر ز من
گردن تسلیم نپیچد اسیر
بس که کمان گوشهٔ ابروی تو
بر دلم از غمزه روان کرد تیر
شد تُتُق سینهٔ من جعبهای
جعبه نکردهست کسی از حریر
بر دل پر آتش من رحم کن
دل چه حدیث است تنور اثیر
بر مژه ی چشم پر آبم ببخش
چشم غلط میکنم ابر مَطیر
ناله ی زارم بشنو هم چو نی
گونه ی زردم بنگر چون زریر
عقل ز من گشت جدا از جنون
خلق ز من گشت نفور از نفیر
هم نظری کن به نزاری زار
چند کند ناله به زاری چو زیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالاتی از عشق و درد و تسلیم در برابر معشوق است. شاعر از معشوق درخواست کمک و بخشش میکند و ابراز میدارد که هر چه از او بگذرد، اعتراضی نمیکند. او به عمق درد و رنج خود اشاره میکند و میگوید که دلش همچون جعبهای پر از غم است. در این شعر، خلاف رفتار و عواطف شاعر، او نمیتواند از عشق خود دور شود و در نهایت به حالت ناامیدی و زاری میرسد. شعر به خوبی تضاد بین عشق و درد را نشان میدهد و احساسات را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بیدار باش که من به شدت نیازمند کمک تو هستم، لطفاً به من رحم کن و دوباره مرا بپذیر.
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، من هیچ اعتراضی نخواهم کرد. اگر هم اشتباهی پیش آید، نگران نباش.
هوش مصنوعی: تیغ تو قویتر از آن است که برنده باشد و من در برابر تو تسلیم نخواهم شد. اسیر نخواهم بود.
هوش مصنوعی: چقدر شیوهٔ نگاه تو بر دلم تیر میزند و باعث غم و اندوه میشود.
هوش مصنوعی: سینهام به گونهای پر شده که انگار درونش یک جعبه مخفی از حریر وجود دارد، اما هیچکس آن را نگشوده و نمیداند چه چیزی در آن است.
هوش مصنوعی: به دل آتشین من رحم کن، چه حکایتی است که این احساس همچون تنور داغ و سوزان است؟
هوش مصنوعی: من بر مژههای پر از اشکم لطف کن و ببخش، چون چشمانم به خاطر ابرهای بارانی به اشتباه میافتند.
هوش مصنوعی: گریه و فریاد من را بشنو، مانند نیی که زرد شده است، به من توجه کن و به حال و روزم بیندیش.
هوش مصنوعی: عقل من از من جدا شد و جنون باعث شد که دیگران از من بیزار شوند.
هوش مصنوعی: به نظر هم میرسد که نزار در حال شکایت و نالهای غمانگیز است، همچنان که زیر بار فشار و غمهایش به سر میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر که پناهیم توئی بینظیر
در که گریزیم توئی دستگیر
از همه باشد به حقیقت گزیر
وز تو نباشد که نداری نظیر
مشرب شیرین نبود بی زحام
دعوت منعم نبود بی فقیر
آن عرق است از بدنت یا گلاب
[...]
لیک تویی چون به پی این سریر
من ندهم ، گر تو توانی بگیر !
حمد و ثنای ملک بی نظیر
جمله جهان را به کرم دست گیر
چون فتم از پای مرا دستگیر
انت نصیری و الیک المصیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.