در جهان دبدبهٔ عشقِ من افتاد چو صور
شد چنین قصّهٔ من در همه عالم مشهور
من چنین ساکن و آزاد و شکیبا و صبور
متّهم گشته به تفلید و به بهتان و به زور
رؤیتی هست مرا راست بگویم با نور
رؤیتی کز نظرِ اهلِ ریا باشد دور
هر نظر طاقتِ آن نور ندارد به ظهور
دیدهور دارد نادیدهوران را معذور
ناید از راهِ نظر در نظرِ ما منظور
سَترِ ما پاره و او از نظرِ ما مستور
خلقِ عالم شده مستغرقِ دریایِ غرور
طالبِ گوهر و گنجور نهنگانِ غیور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و تجربهای درونی است که شاعر از آن رنج میبرد. او به آزادی، صبر و سکون خود اشاره میکند، اما به خاطر عشق خود متهم به تهمت و بدنامی شده است. شاعر میگوید که رؤیتی از حقیقت دارد که تنها برای افراد خاص قابل درک است و دیگران قدرت درک این نور را ندارند. او به تضاد بین حقیقت و ظاهرسازی اشاره میکند و بیان میکند که دنیا غرق در غرور است و مردم به دنبال گنج و حقیقتی هستند که از دسترس آنها دور است. در کل، این شعر تأملی بر وضعیت عشق و جایی است که حقیقت و درک آن ممکن است برای مردم دشوار باشد.
هوش مصنوعی: در دنیا، عظمت عشق من شناخته شده است؛ به طوری که داستان من در همه جا منتشر شده و معروف شده است.
هوش مصنوعی: من در حالی که آرام و آزاد و صبور هستم، به ناحق متهم شدهام به اینکه تقلید میکنم و به من تهمت زدهاند و ناچار به زور به این اتهامات علیه من پرداختهاند.
هوش مصنوعی: یک visión خاصی دارم که میخواهم صادقانه بگویم. این visión به قدری روشن و واضح است که از نظر افرادی که به ظاهر و ریا وابستهاند، دور است.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند نور و درخشش خاصی را که وجود دارد ببیند و درک کند. تنها افرادی که بینش و بصیرت دارند میتوانند این نور را مشاهده کنند، در حالی که افرادی که بصیرت ندارند، معذور و موجه هستند.
هوش مصنوعی: نمیتوان از طریق دیدن به هدف ما رسید، زیرا مقصود ما پنهان است و او از دیده ما دور است.
هوش مصنوعی: آدمیان در دنیای پرهیاهو و فریبای غرور غرق شدهاند و به دنبال جواهرات و گنجهای ارزشمند نهنگهای جسور هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور
چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور
دل او تا نشود خالی فردوس از هور
بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
[...]
آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور
چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
قربتت نیست میسر به نظر خرسندم
همه مردم نگرانند به خورشید از دور
انتظار نظرم پرده صبرم بدرید
[...]
هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
که منم شیفته و شیفته باشد معذور
طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
[...]
دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را
میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
گاه میساختمی بر که و حوضی که در او
جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
گه بصحرای هوس از پی نظار گیان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.